هوالحق
چرا اصول عقاید شیعه 5 تا است؟
این مبحث را از منظرهای متفاوتی میتوان مورد بحث قرار داد و حتی میتوان بین «اصول اعتقادی» با «اصول دین» تفکیکی قائل شد و شاخههایی را برای وجه تمایز موحدین بر شمرد.
میتوان گفت که در اصل اصول اعتقادی دوتاست که عبارتند از توحید و معاد. بخش اول که توحید است موحد را از کافر جدا میکند و بخش دوم که معاد است، موحد را از مشرک جدا میکند.
الف -در این عالم بسیاری بوده و هستند که اصلاً وجود خدا را قبول ندارند که سابق به آنها دهریون میگفتند و امروزه ماتریالیسم یا به فارسی مادهگراها خوانده میشوند، عدهی بسیاری نیز هستند که خدا را قبول دارند، اما آخرت را قبول ندارند. در واقع مبدأ را قبول دارند، ولی معاد را قبول ندارند. لذا شاهدیم در آیات قرآن کریم به همه این گروههای اعتقادی اشاره شده است. حتی بیان شده که بسیاری از کفار، خدا را قبول دارند، اما مشکلشان این است که آخرت را قبول ندارند:
«وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ» (العنکبوت، 61)
ترجمه: و اگر از ایشان بپرسى چه کسى آسمانها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را [چنین] رام کرده است؟ حتماً خواهند گفت الله پس چگونه [از حق] بازگردانیده مىشوند؟!
با دقت و تأملی در آیات قرآن کریم معلوم میشود که مشکل اصلی بشر کفر محض نیست، بلکه قبول داشتن خداوند متعال به عنوان مبدأ خلقت، برای کمال کافی نیست و اغلب مشکلات اعتقادی، اخلاقی و رفتاری بشر به خاطر عدم باور و اعتقاد به معاد است.
«وَإِنَّ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ» (المؤمنون، 74)
ترجمه: و به راستى کسانى که به آخرت ایمان ندارند از راه [درست] سخت منحرفند.
پس، اصل الاصول در اعتقادات همان «توحید» است و موضوعات دیگری چون معاد یا نبوت نیز به آن بر میگردد و سپس «معاد» است که هدایت را که توسط نبی، کتاب و امام صورت میپذیرد ضروری میسازد. لذا فرمود «رسول، کتاب و میزان» را باهم نازل کردم و رسولش فرمود: من از میان شما میروم، اما دو ثقل دیگر را باقی میگذارم. و در مورد معاد نیز «إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ» و «الیه المصیر» همین معناست و تأکیدات مکرر به اعتقاد به معاد نیز برای تحقق همین معناست.
ب- حال ممکن است بسیاری باشند که مبدأ و معاد را قبول داشته باشند، اما بگویند همین معانی و معارف در ادیان دیگر نیز هست. در اینجا «اصول دین» مطرح میشود و قبول نبوت شخص پیامبر عظیمالشأن اسلام و کتاب او به نام قرآن کریم، وجه تمایز مسلمانان با سایر موحدین و معتقدین به مبدأ و قیامت میگردد. لذا باریتعالی به همه اهل ایمان به خدا و قیامت و جمیع بشر در طول اعصار و قرون امر مینماید که به خدا، رسول و کتابش ایمان بیاورند تا هدایت شوند:
«قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعًا الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ یُحْیِی وَ یُمِیتُ فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِیِّ الأُمِّیِّ الَّذِی یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَکَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ» (الأعراف، 158)
ترجمه: بگو اى مردم من پیامبر خدا به سوى همه شما هستم همان [خدایى] که فرمانروایى آسمانها و زمین از آن اوست هیچ معبودى جز او نیست که زنده مىکند و مىمیراند؛ پس به خدا و فرستاده او که پیامبر درس نخوانده اى است که به خدا و کلمات او ایمان دارد بگروید و او را پیروى کنید امید که هدایت شوید.
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ آمِنُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِیَ أَنزَلَ مِن قَبْلُ وَمَن یَکْفُرْ بِاللّهِ وَمَلاَئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلًا بَعِیدًا» (النساء، 136)
ترجمه: اى کسانى که ایمان آوردهاید به خدا و پیامبر او و کتابى که بر پیامبرش فرو فرستاد و کتابهایى که قبلاً نازل کرده بگروید و هر کس به خدا و فرشتگان او و کتابها و پیامبرانش و روز بازپسین کفر ورزد در حقیقت دچار گمراهى دور و درازى شده است.
ج – پس معلوم شد که اصول اصلی اعتقادی که عبارت از توحید و معاد بود، در اصول دین که وجه متمایز مسلمانان است، به «توحید، نبوت و معاد» تقسیم گردید و گفته شد که اصول دین سه تاست.
د – اما در میان همین نیز مسلمانان مذاهب متفاوت پدید آمد. اختلاف نظرات این مذاهب فقط در سطح احکامی چون وضو یا بستن دست در نماز یا سجده بر مهر نبوده و نیست، بلکه اختلافاتی وجود دارد که نوع بینش، جهانبینی، توحید و خداشناسی، نبوت و اسلام و بالتبع کل دین را متفاوت و حتی منحرف مینماید، که یکی از آنها اعتقاد به عدل است و دیگری به امامت.گروهی معتقد به جبر محض شدند و گروهی معتقد به تنفیذ اختیار محض گردیدند؛ اشاعره و معتزله پدید آمدند و گروه سومی نیز (سلفیها و پیروان ابن تیمیه مانند وهابیها)، نه تنها گفتند کتاب کافیست و حتی رسول (ص) را کنار زدند، بلکه برای خداوند سبحان نیز جسمیت قائل شدند.بدیهی است که اعتقاد به «جبر محض» یا «اختیار محض»، با هدایت، شریعت و در نتیجه معاد منافات دارد و عدل الهی در این معنا را نفی مینماید و اعتقاد به رها شدن مردم پس از رحلت رسول اکرم (ص) و قطع شدن هدایت الهی نیز با حکمت و عدل و نبوت و به طور کل عقلانیت منافات دارد. لذا تشیع این دو اصل را لازمه اعتقاد به «توحید، نبوت و معاد» بیان داشت و این نیز وجه تمایزاهل تشیع، با دیگر مسلمانان میباشد.و اصل این است که اگر در اعتقادات و نگرش دینی «عدالت و امامت» خدشه دارگردد، سه اصل دیگر نیز خدشهدار میشود و انسان بر صراط مستقیم قرار نمیگیرد تا به کمال برسد.