(بیان شبهات از ادیان مختلف به اسلام از شما رسیدگی به آنها از ما)

۱۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

آیا قرآن مخالف انجیل است؟

مسیحیان می¬گویند قرآن از طرف خدا نیست چون با تعلیمات انجیل مخالف است. مثلا: خدایی حضرت مسیح در انجیل صریحا بیان شده است و در قرآن او را در رتبه پیغمبری می¬داند و یا در انجیل خداوند دارای سه اقنوم(اب و ابن و روح¬القدس) بیان شده است و در قرآن این تثلیث در حد کفر است.
جواب
اینها همه دلیل بر صحت قرآن و محرّف بودن انجیلی است که در دست مسیحیان است زیرا مذهب صحیح مسیحی مخالف این خرافات و موافق قرآن است. بزرگان مسیحیان پیش از پیغمبر اسلام مثل اریوس اسکندرانی، مسیح را بنده خدا میدانستند و منکر تثلیث بودند. همینطور ماسدونیوس  و اتباعش روح¬القدس را فرشته خدا میدانستند نه متحد با او. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاضی زاهدی

اساطیر هند

مقدمه

 در هر دوره‌ای منابع و کتبی به عنوان کتابهای مقدس هندویی به وجود آمده که به توضیح مختصری به پیرامون آنها می‌پرَدازیم.

 متون مقدس هندویی به دو گروه کلی تقسیم می‌شوند: ا. شروتی 2. سمرتی؛ توضیح مطلب آنکه شروتی به معنای "شنیده شده" است و به دسته‌ای از متون گفته می‌شود که سنت هندویی آنها را انعکاس حقایق ازلی در قلب رازبینان باستان می¬داند. بر اساس این باور، این حقایق در ازل به زبان سانسکریت بوده است و سپس توسط براهمن‌‌ها سینه به سینه نقل شده و به نسل‌های بعدی رسیده و سرانجام مکتوب شده است. وده‌ها، براهمنه‌ها، اوپه‌نیشدها و آرنیکه‌ها مهمترین شروتی‌ها هستند. 

  سمرتی یا اسمرتی به معنای خاطره است و این عنوانی برای سنت هندویی بوده است یعنی معرفتی که به یاد آمده و از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است. مهمترین سمرتی‌ها عبارتند از حماسه‌ها، قانون منو و پورانه‌ها.دراین جا به بخشی از اساطیر هندوئیسم اشاره می کنیم:


مهابارَته(Mahabharata)

از سال 200 قبل از میلاد تا سال 200 میلادی

مها(maha) یعنی بزرگ و بارَته(Bharata) برگرفته از نام یکی از شخصیت های اساطیری و اسم سرزمین هند است. مهابارته یعنی هند بزرگ. بزرگترین متن منظومه حماسی جهان است و مضمونی حماسی_دینی دارد. مهابارته، شناسنامه قومی هند با توجه به همه جنبه های تاریخی، دینی و اساطیری آن است و دارای هیجده پروه (Parva) یا دفتر و مجموعاً دویست هزار بیت است. احتمالا تدوین کلی آن از سال 200 قبل از میلاد تا سال 200 میلادی طول کشیده است. سرایندگان و تدوین گران متعددی دارد، تدوین گر اساطیری آن طبق عقیده هندوان، کرشنه دوایپایَنه(Krsna Dvaipayana) یعنی سیه چرده جزیره ای است.

داستان مهابارته، حکایت جنگ دو خاندان کاورَوَه ها(Kauravas) و پاندَوَه ها(Pandavas) بر سر تاج و تخت است. کاوروه ها فرزندان درَتَراشتره(Dhratarastra) و پاندوه ها فرزندان پاندو(Pandu) بودند. وقتی سلطنت به درتراشتره رسید بخاطر نابیناییش پان را به برادر کوچکترش پاندو داد و آتش خشو و حسد کاوروه ها نسبت به پاندوه ها برافروخته شد. پاندو بعد از مدتی دوبار ه سلطنت را به درتراشتره داد و خود راهی خلوتگاه شد. روزی خبر به پاندوه ها رسید که دراوپَدی(Draupadi) دختر پادشاه پانچاله می خواهد ازدواج کند و مسابقه ای ترتیب داده که قهرمان آن همسر او خواهد شد، ارجونه یکی از پسران پاندو شرکت کرد و قهرمان شد و همسر دراوپدی شد و پاندوها به دربار پادشاه پانچاله راه یافتند. بعد از مدتی درتراشتره از حکومت کناره گرفت و سرزمینش را بین کاوروه¬ها و پاندوه¬ها تقسیم کرد. کاوروه¬ها نقشه مکارانه کشیدند و پاندوه¬ها را به قمار برانگیختند و پاندوه¬ها تمام املاک و دارایی خود حتی همسر و برادرانشان را از دست دادند و قرار شد که به مدت دوازده سال به خارج از قلمرو کاوروه¬ها تبعید شوند و در سال سیزدهم نیز گمنامی پیشه کنند. بعد از این مدت از کاوروه¬ها خواستند ملک و حکومت را به آنها بازگرداند ولی کاوروه¬ها عمل نکردند و جنگی بین آنها به راه افتاد و پاندوه¬ها پیروز شدند. یودیشتیره(Yudhisthira) بزرگترین فرزند پاندو به پادشاهی بارته رسید و دادگستری پیشه کرد و چون سالخورده شده بود حکومت را رها کرد و به خلوتگاه¬های هیمالیا رفت تا رهسپار دیار آسمانی خدایان گردد.

مهابارته از نظر تمثیلی دارای ابعاد دوگانه است:

بعد آفاقی یا ناسوتیــــــــ بعد انفسی یا لاهوتی

بعد آفاقی یا ناسوتی: اشاره به جنگ¬های بین دو قوم آریایی در سرزمین هند دارد.

بعد انفسی یا لاهوتی:

اشاره به جنگ بین حق و باطل، بین نیروهای خدایی و نیروهای شیطانی دارد و سرانجام حق بر باطل پیروز است.

راماینه(Ramayana)

از سال 200قبل از میلاد تا سال 100 قبل از میلاد

رامه(Rama) یکی از مظاهر ویشنو، راماینه یعنی داستان رامه.

از جمله متون مهم ادبیات حماسی و در قالب نظم است. حجمی معادل یک چهارم مهابارته دارد و حدود بیست وچهار هزار بیت است. خلا صه داستان راماینه این است: پادشاه کوشله چهار پسر از سه همسر داشت. رامه که یکی از پسران بود در مراسم تیراندازی پادشاه ویدهه شرکت کرد و پیروز شد و با سیتا دختر پادشاه ازدواج کرد. پادشاه کوشله رامه را برای جانشینی خود انتخاب کرد. همسر دوم پادشاه خبردار شد و نزد پادشاه رفت و یادآور شد که قبلا به او وعده داده است که اگر خواسته¬ای داشت برآورده کند. گفت که می¬خواهد پسرش بارته جانشین شود. پادشاه با رامه در میان گذاشت او هم پذیرفت و به سوی عزلت¬گاهی روانه شد اما بارته که انسانی جوانمرد بود از تکیه بر تخت شاهی خودداری کرد و خود را فقط جانشین رامه می¬شمرد به سوی عزلتگاه برادر رفت تا او را برگرداند اما رامه نپذیرفت و کفشهای خود را به نشان تفویض سلطنت به او داد. رامه به همراه همسر و برادرش در جنگل¬های دوردست در عزلت به سر می¬برد اما دیوها مانع سیر وسلوک معنوی آنان می¬شدند. رامه بر علیه آنها قیام کرد و بسیاری را به هلاکت رساند. پادشاه دیوها درصدد انتقام برآمد و یکی از افراد خود را فرستاد تا با سحروجادو سیتا را بربایند. رامه با کمک لشگر بوزینگان مخفی¬گاه سیتا را یافتند و او را آزاد کردند. رامه ابتدا از دیدن سیتا خودداری کرد. سیتا از این رفتار ناراحت شد آتشی روشن ساخت و خود را در آتش افکند در این حال ستون عظیمی از آتش برخاست و سیتا را در تاج تابان خود جای داد و پاکدامنی سیتا آشکار شد. رامه گفت من میدانستم تو پاکدامنی اما می¬خواستم برهمگان آشکار شود.

راماینه دارای دوجنبه ظاهری و باطنی است:

جنبه ظاهری: اشاره به حمله آریاییان به جنوب هند

جنبه باطنی: اشاره به سیرت افراد، هر فردی نماد منش ویژه¬ای است

رامه نماد انسان وارسته، مظهر پاکدامنی، بارته مظهر جوانمردی و پادشاه دیوها نماد نفسانیت است.

بَگَوَد گیتا(Bhagavad Gita)

حدود سال 200 قبل از میلاد

به معنی سرود خدایی یا نغمه ایزدی است. مهم¬ترین متن هندو بعد از اوپه¬نیشدها از نظر فلسفی و عرفانی، عده¬ای به آن لقب انجیل هندوان دادند. بیش از هر اثر دیگری در تفکر هندی اثرگذار بوده است. جزئی از مهابارته کتاب حماسی-دینی هندوان است. این کتاب مجموعه سخنانی است که کرشنه(Krsna) یکی از مظاهر ویشنو خطاب به اَرجونه(Arjuna) مدعی سلطنت، ایراد کرده است.

داستان این است: وقتی ارجونه بانگ جنگ را می¬شنود از ارابه¬ران خود کرشنه می¬خواهد او را به جنگ برساند. ارجون در این جنگ خود را در مقابل استادان و بزرگان خویش می¬بیند نگران می¬شود و می¬گوید: ای کرشنه من خیری در کشتن خویشانم نمی¬بینم، اگرچه قصد جانم را کردند اما من برای پادشاهی سه جهان هم خون آنها را نمی¬ریزم چه رسد به پادشاهی این جهان. کرشنه جواب می¬دهد: تو برای آنان ناراحت شدی، تو به وظیفه¬ات بنگر و اندوهگین مباش چون وظیفه یک کشتریه فراتر از جنگ شایسته نیست، پیروزی و شکست را یکسان بدان، تنها به وظیفه عمل کن و به نتیجه آن میاندیش.

پورانه¬ها(Puranas)

از سال 1 میلادی تا سال 1000 میلادی

پورانه یعنی کهن، در اصطلاح یعنی افسانه کهن، پورانه¬ها مجموعه اساطیر کهن هندی¬اند. در قالب نظم و حدود چهارصدهزار بیت می¬¬ باشند و از هجده بخش اصلی و هجده بخش فرعی تشکیل شده است و ساختار آنها ادبی است. برخی محققان، پورانه‌ها را وده‌ی پنجم می‌دانند.. تدوین¬گر پورانه¬ها شخصیتی اساطیری به نام ویاسه(Vyasa)

(یعنی تدوین¬کننده) است اما در خود پورانه¬ها آمده که حکیم بزرگ کرشنه دوایپایَنه(Krsna Dvaipayana) وداها را تنظیم و به چهار بخش تقسیم کرد بعد به تدوین افسانه¬های کهن در مجموعه-ای به نام پورانه¬ها پرداخت بعد از آن به تدوین بزرگ¬ترین اثر حماسی هندو (مهابارته) پرداخت.

پنج موضوع مهم پورانه¬ها:

-آفرینش جهان

-انعدام جهان و آفرینش مجدد آن

-شجره نامه خدایان و شخصیت¬های اساطیری

-ادوار جهانی

-شرح حال پادشاهان


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاضی زاهدی

اساطیر یونان

واژه ی اسطوره :

 درباره ی واژه ی اسطوره نظریه های گوناگونی اظهار شده است . در لغت نامه ی دهخدا این چنین آمده است : اسطوره جمع اسطار به معنی اضافه پردازی و روایت های بی پایه . در جایی دیگر می خوانیم که اسطوره از کلمه ی یونانی هیستوریا به معنی کاویان و جستجو کردن گرفته شده است . و عده ای عقیده دارند که اعراب پس از غلبه بر روم شرقی و آشنایی با نوشته های رومیان کلمه ی ایتالیایی ایستوریاره ، به معنی به صورت تاریخ یا اضافه ی تاریخ درآوردن را معرب کردند و روایت های افسانه ای تاریخ گونه را اسطوره خواندند .[1]

درباره ی اسطوره واژه ی اروپایی برابر با آن myth در انگلیسی و mythe در فرانسه و myth- e در آلمان از واژه ی یونانی mythos به معنای شرح ، قصه ، خبر گرفته شده است .

پیشینه ی اسطوره در یونان :

 طبق روایات یونانی آفرینش از اجتماعی زن یا مادرسالار بنیان می گیرد یعنی از اجتماعی که خدایان مهم و بزرگ آن همه زن هستند و سپس به اجتماعی دیگر منتقل می شود که کاملاً بر بنیان پدرسالاری استوار شده است .[2] 

نخستین خدای زن در تمدن یونان گایا[3] می باشد . GA به معنی زمین است ( در زبان یونانی ) و او مادر زمین بود . اورانوس خدای آسمان و پسر و همسر گایا بود که در ابتدا آسمان و زمین به هم پیوسته بودند و روی هم بودند اما بعد این دو از هم جدا می شوند و حاصل کار گایا و اورانوس ،کرونوس بود که پدر را کشت و از خون حاصل از این قتل زمین بارور شد و خدایانی دیو مانند و غول پیکر به وجود آمدند که تیتان های نخستین را شکل می دهند . تیتان ها که اغلب آنها را خدایان بزرگ می خوانند در اعصار بسیار دور فرمانروایان و ابرقدرت های جهان هستی بودند . آنها کوه پیکر و از نیرویی گران و باور نکردنی برخوردار بودند . مهمترین خدای تیتان کرونوس نام داشت که به زبان لاتین ساتورن نامیده می شد .[4] 

خدایان اصلی

نسل نخست

گایا و اورانوس

نسل دوم

فرزندان آن دو

گیگانت های یکصد دست

سیکلوپ ها: اینان هم سه نفرند که ابزارسازانی هستند که تنها یک چشم دارند.

و تیتان ها که 13 تن بودند:

1- کرونوس : کوچکترین فرزند اورانوس و گایا بود و او پدر 6 خدای نخستین یونانی ؛ زئوس ، پوزیدون ، هادوس ، دمتر ، هرا ، هستیا بود .

2- رئا : خواهر و همسر کرونوس و الهه ی بزرگ یا الهه ی مادر بود . مانند گایا .

3- هلیوس : خدای خورشید ، پیش از آنکه آپولو در اساطیر بعدی یونان و روم جایگزین او شود .

4- سلنه یاسلن : الهه ی ماه ، پیش از آنکه آرتمیس در اساطیر بعدی یونان جایگزین او شود .

5- تمیس : خدای پیشگویی یا پیامبری در معبد دلفی ، پیش از آنکه آپولو آن معبد را از دست او بگیرد .

6- اتلس : نیرومندترین تیتان که زئوس او را محکوم کرد که آسمان را تا ابد بر دوش خود حمل کند.

7- پرومتئوس : از خلاقه ترین و هوشمندترین تیتان ها به شمار می رفت که انسان فناپذیر را از گل آفرید .

8- اپیمتئوس : برادر پرومتئوس و شوهر پاندورا

9- اوسه آن یا اقیانوس : رودخانه ای که پنداشته می شد دنیا را دور می زند .

10- هیپریون : پدر خورشید ، ماه و سپیده دم 

11- نیموزینه : یا منموزینه که حافظه معنی می دهد .

12- پاپتوس : که به خاطر پسرانش اطلس و پرومتئوس اهمیت یافته بود .

13- تتیس

نسل سوم

خدایان یونانی

زئوس(ژوپیتر)

 زئوس (به یونانی: Ζεύς)‏ و (به انگلیسی: Zeus)‏ در اساطیر یونانی، پادشاه خدایان است. معادل آن در اسطوره‌های رومی ژوپیتر و در دین کرتیان ولخانوس است. نام زئوس مربوط است به کلمهٔ یونانی dios به معنی «درخشان». واژه زئوس با بخش نخست واژه لاتین ژوپیتر Jupiter و واژه مورد کاربرد برای روز پیوند دارد. زئوس خدای آسمان رخشان و نیز توفان و هم بدین دلیل سلاح او آذرخش بود که آن را به سمت کسی که او را ناخشنود کرده، پرتاب می‌کرده‌است. یکی از مواردی که او را بسیار خشمگین می‌کرد دروغگویی و پیمان‌شکنی بوده‌است. از دیگر نشانه‌های او می‌توان به عصای سلطنتی، عقاب و سپر او (ساخته شده از پوست بز املتیا) اشاره کرد. کرونوس، پدر زئوس، شنیده بود که توسط یکی از فرزندانش سرنگون خواهد شد. به همین دلیل فرزندان خود را می‌بلعید. اما زئوس که فرزند ششم بود توسط رئا و گایا نجات پیدا کرد. رئا سنگ بزرگی را قنداق پیچ کرده و به کرونوس داد، وی نیز که فکر می‌کرد این سنگ بزرگ زئوس است آن را بجای زئوس بلعید. رئا نیز از این فرصت استفاده کرده و او را به غاری در کوه‌های دیکتی واقع در کریت برده و مخفی نمود. در آنجا بزی مقدس به نام آمالتئا زئوس را شیرخورانده و بزرگ می‌کرد که بعدها او به عنوان پرستار زئوس شناخته می‌شد. سپس زئوس با کرونوس و دیگر تیتان‌ها وارد جنگ شد و آن‌ها را شکست داد و پدر را سرنگون کرد. بچه‌های بلعیده شده را توسط معجونی که متیس ساخته بود از شکم کرونوس بیرون آورد و کرونوس را تا ابد در تارتاروس زندانی کرد. سپس با برادرانش براساس قرعه، فرمان‌روایی عالم را میان خود تقسیم کردند و زئوس فرمان‌روای آسمان و زمین شد.

 

او بزرگترین فرمانروای کوه المپ و معبد تمام خدایانی که در آنجا بنا شده بودند، بود. با بودن بزرگترین حکمفرما او قانون، عدالت و معنویت را تعیین می‌نمود، و این مسئله او را رهبر روحانی خدایان و انسان‌ها نمود. زئوس خدای آسمان‌ها و ملکوت اعلاء بود و خدای باران و آورندهٔ ابرها که بر آذرخش یا صاعقهٔ هراس انگیز نیز فرمان می‌راند. قدرتش برتر از قدرت تمامی خدایان دیگر بود. در داستان ایلیاد وی به خانواده‌اش چنین می‌گوید: «من قدرتمندترین هستم. بیازمایید تا بر شما آشکار شود. طنابی از طلا به آسمان ببندید و آن را استوار نگه دارید، تمامی خدایان و الهه‌ها. شما نمی‌توانید زئوس را فرود آورید. اما من اگر بخواهم شما را به زیر بکشم، آنگاه خواهم توانست. من طناب را به کنگرهٔ اولمپ استوار می‌بندم و همه در هوا آویزان خواهند ماند، آری، هم زمین و هم دریا.» با وجود این، زئوس نه قادر متعال بود و نه دانای کل. هم می‌شد با او به مخالفت برخاست و هم او را فریفت. در ایلیاد پوزئیدون، و نیز هِرا، او را می‌فریبند. گهگاه سخن از این می‌رود که قدرت مرموز و اسرار آمیز، یعنی سرنوشت یا تقدیر از زئوس نیرومندتر بوده‌است. هومر هِرا را بر می‌انگیزد تا با لحنی سرزنش آمیز از او بپرسد که آیا می‌تواند انسانی را که تقدیر محکوم به مرگ کرده‌است دوباره زنده کند یا نه؟

رابطه با دیگر ایزدان

انتظار بر آن بود که همسر زئوس کاملاً در حد مقام وی باشد و هم بدین دلیل در اسطوره‌ها از دیونه مادر آفرودیته به عنوان همسر او یاد شده است. نام دیونه مترادف زئوس و در زبان لاتین ژونو و در زبان اتروریایی یونی Uni است. اما غالباً در اساطیر همسر زئوس همانا هرا و نام او به معنی قهرمان بانو است و این عنوان مقامی در خور همسر پادشاه خدایان است. هرا در آرگوس کیش ویژه خود را داشت و بی‌تردید بازمانده ایزدبانوی مادر یونانی بود. طبق افسانه، متیس الهه پروا اولین همسر زئوس بود که آتنا، ایزدبانوی عقل و خرد را برای او به دنیا آورد. او همچنین با هرا که خواهرش نیز بود، ازدواج کرد. هرا برای او آرس، هفایستوس، هبه و ایلی‌ثیا را به دنیا آورد. اما به خاطر داشتن ماجراهای عشقی فراوان او از معشوقه‌هایش فرزندان بسیاری داشت. هنگامی که او لدا ملکهٔ اسپارت را فریفت، خود را به شکل یک قوی زیبا درآورد و از تخمی که لدا به عمل آورد دو جفت فرزند دوقلو به دنیا آمدند: کستور و پولیدوسز و کلیتمنسترو و هلن تروایی، لتو برای او دوقلوهای آپولون و آرتمیس را به دنیا آورد، از آلکمنه صاحب هراکلس نام‌آورترین پهلوان یونانی شد، دمتر که مادر پرسفونه بود، ائوروپه که برایش مینوس، رادامانتوس و سارپدون به دنیا آورد و...

اورا سمبول یا نماد عاشق پیشگی و نرد عشق باختن با زنان بی‌شمار و حیله گری‌های گوناگون برای پنهان ساختن خیانت‌هایی که به همسرش می‌کرد معرفی کرده‌اند. در برابر این پرسش که چرا این کردارها را به سرور و فرمانروای کل خدایان نسبت داده‌اند، محققان و دانش پژوهان گفته‌اند که زئوسی که در آوازها و داستان‌ها از او یاد می‌شود آمیزه‌ای است از تمامی خدایان. هرگاه پرستش وی به شهری می‌رسید که خود خدایان فرمانروا داشت، آن دو به تدریج در هم ادغام می‌شدند. همسر آن خدا نیز به زئوس می‌رسید. اما نتیجه ناخوشایند بود و یونانیان ادوار بعد این گونه عشقبازی و شهوترانی بی‌پایان را نپسندیدند.

حمله به تاج و تخت زئوس

فرمانروایی زئوس خالی از تهدید نبود. افیئالتس و اوتوس، دو غولی که با نام آلودز[۴] شناخته می‌شدند سعی کردند تاج و تخت زئوس را سرنگون کنند. آن‌ها هر سال یک ذراع (واحد اندازه‌گیری در باستان که برابر بود با فاصله آرنج تا نوک انگشت وسط یا حدوداً ۴۴ سانتی‌متر) در عرض و یک فاتوم در ارتفاع رشد می‌کردند. وقتی نه ساله شدند اندازه‌ای برابر با نه ذراع در عرض و نه فاتوم در ارتفاع داشتند و بدین سبب برای نبرد با ایزدان مصمم شدند. آن‌ها سپس با قرار دادن کوه‌های اوسا بر روی المپ، و نهادن کوه پلیون بر روی اوسا موفق به صعود به آسمان‌ها و تهدید المپ‌نشینان شدند. آن‌ها اعلام کردند با پرکردن دریا بوسیلهٔ کوه‌ها، زمین‌های خشک را بوجود می‌آورند. افیئالتس از هرا و اوتوس از آرتمیس خواستگاری کرد و آرس را به زنجیر کشیدند. اما هنگامی که قصد داشتند به آرتمیس حمله کنند و او نیز توان مقابله با آن‌ها را نداشت، برادرش آپولون گوزنی بین آن‌ها فرستاد. این مسئله باعث شد آن‌ها دیوانه‌وار خشمگین شوند و یکدیگر را بکشند. در نسخه‌های دیگر این افسانه چنین آمده که آرتمیس مسئول مرگ آن‌ها بود. آرتمیس خود را به شکل گوزنی درآورد و خود را به میان آن‌ها نهاد و دو برادر برای کشتن گوزن تیرهای خود را به سوی او پرتاب کردند که به یکدیگر اصابت کرده و کشته شدند. دو برادر در دنیای زیرین مجازات شدند، آن‌ها توسط مارها، پشت به پشت به ستونی بسته شدند. میان آن‌ها جغدی نیز بر روی ستون قرار داشت.


شورش گیگانت ها

گیگانت‌ها  به دستور گایا برای باز پس گرفتن سلطنت و قدرت تیتان‌ها به زئوس و دیگر المپ‌نشینان حمله کردند. بعد از اینکه پیشگویی شده بود هیچ‌یک از گیگانت‌ها بدست ایزدان از بین نخواهند رفت و برای شکست دادن هیولاها به یک فانی نیاز است، المپ‌نشینان از هراکلس تقاضای کمک کردند و با همکاری یکدیگر توانستند آن‌ها را شکست دهند.

سپس نوبت به اژدهای تایفون رسید تا با نفس آتشینش به آسمان‌ها حمله کند. این هیولای ترکیبی که چشمانش همانند آتش برق می‌زدند، ظاهری شبیه به انسان داشت اما از کمر به پایین بدن او از افعی‌ها پوشیده شده بود. تمام این مشکلات از شکست خوردن گیگانت‌ها بدست المپ‌نشینان و خشمگین‌تر شدن گایا ناشی می‌شد. گایا به تارتاروس رفته و تایفون را به دنیا آورد که از تمام فرزندان او در اندازه و قدرت برتری داشت. تایفون از همه کوهستان‌ها بزرگ‌تر بود و سر او اغلب به ستارگان بر می‌خورد و وقتی دست‌هایش را باز می‌کرد یکی به مشرق و دیگری به مغرب می‌رسید و بجای انگشتان یکصد سر اژدها داشت، و دارای بال بود و از چشمانش آتش بیرون می‌زد و تیفون آنقدر وحشتناک بود که وقتی خدایان متوجه حمله او به آسمان شدند از ترس همه به مصر گریخته و شکل حیوان‌ها را به خود گرفتند. در اینجا بود که زئوس از فواصل دور او را با آذرخش خود مورد هدف قرار داد و در فواصل نزدیک با سلاح داس خود به او ضربه وارد می‌کرد. هنگامی که تایفون پا به فرار گذاشت، زئوس او را تا کوه‌های کاسیوس تعقیب نمود. اما تایفون داس را از چنگ زئوس درآورد، تاندون‌های دست و پای او را قطع کرده و او را بر روی شانه‌های خود گذاشت و از طریق دریا به غاری در سرزمین کیلیکیه حمل کرد. همچنین او تاندون‌های مفاصل او را در پوست خرس پنهان کرد که توسط ماده غولی محافظت می‌شد. در این هنگام بود که هرمس به نجات زئوس شتافت و به صورت نوازنده‌ای دوره‌گرد نزدیک او می‌شود و تایفون را فریب می‌دهد و تاندون‌ها را برای تعمیر سازش از او می‌گیرد؛ و زئوس هم نیروی خود را باز می‌یابد و با استفاده از تیرهای آذرخش، او را از بین می‌برد.

در تروا

در جنگ تروا پس از آن‌که با شکست پاریس از منلائوس از سپاه یونانیان، جنگ به ظاهر پایان می‌یابد،

خدایان در المپ شورایی برپا می‌کنند و خواستار خون بیشتری می‌شوند. زئوس به صلح رای می‌دهد ولی چون همسرش هرا سخن به مخالفت با او می‌راند، ترسان رای خود را پس می‌گیرد و به نابودی تروا رضایت می‌دهد.

زئوس در آثار هنری

در هنر، معمولاً زئوس به مانند یک مرد میان سال همراه با ریش اما دارای چهره‌ای جوان و دارای نیرو تصویر می‌شد. او بسیار شاه‌وار و با ابهت به نظر می‌رسید. نقاشان و هنرمندان سعی در بازسازی قدرت زئوس در کارهای خود دارند، معمولاً با دادن حالتی که گویا در حال پرتاب کردن آذرخش خود است. مجسمه‌های زیادی از زئوس وجود دارد، اما بدون شک زئوس آرتمیزیوم زیباترین آنهاست. در گذشته گمان می‌شد که آن پوزئیدون است، این تندیس در موزهٔ ملی باستان‌شناسی آتن قابل دیدن است.



 


هِستیا

هِستیا (به یونانی: Ἑστία)‏در اساطیر یونانی، ایزدبانوی باکرهٔ خانه و کانون خانواده بود.

او بزرگ‌ترین خواهر زئوس بود و در تمام مراسم خانوادگی قربانی‌ای برای او انجام می‌شد. رومیان هم او را با نام وستا می‌پرستیدند.هستیا یکی از سه الههٔ بزرگ نسل اول المپ نشینان (هرا، دیمیتر و هستیا) بود که با زئوس، پوزئیدون و هادس فرزندان کرونوس و رئا بودند. او در اصل یکی از دوازده خدای المپ‌نشین بود، اما جای خود را به هفائیستوس در روایاتی دیونیسوس داد تا به مراقبت از آتش مقدس اجاق المپ بپردازد. در روایتی آمده که او چنان برای برقراری رابطه از سوی پوزئیدون و آپولون تحت فشار قرار گرفت که به سر زئوس قسم یاد کرد بکارتش را تا ابد حفظ کند. در یکی از روزها، نزدیک بود توسط ایزد صغیر حاصلخیزی پریاپوس مورد تجاوز قرار گیرد، اما توسط خری نجات پیدا کرد. او زمانی که می‌خواست با هستیا در حال خواب بیامیزد، صدای خر باعث از بین رفتن نعوظ آلتش و همچنین بیدار شدن هستیا و فرار او شد.هستیا از سوی عموم مردم پرستش نمی‌شد و این به سبب فقدان معابد و زیارتگاه‌های مرتبط با او بود. او بر روی تصاویر گلدان‌های آتنی به شکل زنی فروتن و محجبه که برخی مواقع شاخه گلی نیز بر دست داشت به تصویر کشیده می‌شد.

 


دِمِتِر(سرس) :

دِمِتِر (به انگلیسی: Δημήτηρ یونانی، Demeter)‏، در اساطیر یونانی، یکی از اولمپیان 

و الهه حاصلخیزی است. فرزند کرونوس و رئا بود. از برادرش زئوس، پرسفون را به دنیا آورد.

و به بشر هنر کاشت و برداشت را آموخت تا بالاخره بتوانند به زندگی عشایری خود پایان دهند. به این ترتیب، دِمِتِر همچنین ایزدبانوی برنامه‌ریزی‌های جامعه به شمار می‌رفت و در میان مردمان روستایی بسیار محبوبیت داشت. به عنوان یکی از الهه‌های حاصلخیزی، او برخی مواقع با گایا و رئا و همچنین سرس در اساطیر روم، قابل قیاس بود.وقتی که هادس، پرسفونه را دزدید دمتر برای بازگشت دخترش بسیار تلاش کرد، تا این که هادس قبول کرد که پرسفونه را پس بدهد ولی قبل از آن به او اناری تعارف کرد و پرسفون سه دانه از آن انار را خورد و بر طبق قانون هرکس چیزی از دنیای زیرین بخورد محکوم به زندگی در آن جا می‌شود، اما باز هم دمتر از تلاش باز نایستاد و بالاخره قرار شد که پرسفون شش ماه از سال را روی زمین و پیش مادرش زندگی کند و شش ماه از سال را زیرزمین و نزد شوهرش زندگی کند؛ که در آن شش ماهی که روی زمین است، مادرش دمتر خوشحال است و فصل بهار و تابستان را باعث می‌شود، و شش ماهی را که در دنیای زیرین است، دمتر ناراحت است و فصل پاییز و زمستان را باعث می‌شود. دِمِتِر در آثار هنری باستان، به مانند زنی جدی (معمولاً نشسته)، که اغلب خوشهٔ گندمی به دست داشته و تاج گلی نیز به سر دارد، به تصویر کشیده می‌شد. تندیس مشهور او که توسط کنیدوس در اواسط قرن چهارم پیش از میلاد ساخته شده‌است. نمادهای مرتبط با او میوه‌های زمینی و مشعل می‌باشد، که احتمالاً مشعل اشاره به جستجوی او برای دخترش پرسفونه دارد. حیوانات مقدس او، مار (موجودی مرتبط با زمین) و خوک (نماد دیگری از حاصلخیزی) بودند.

 

هرا(ژونو)

هرا(به یونانی: Ἥρα)‏ فرزند کرونوس و رئا و خواهر زئوس بود. با زئوس ازدواج کرد و آرس، هبه و هفایستوس را به دنیا آورد. او عمدتاً به عنوان الهه ازدواج و زایش پرستش می‌شد. او زنی سخت‌گیر و بسیار حسود بود. معشوق‌های زئوس را به شدت آزار می‌داد. گفته می‌شد بکارت هرا هر سال با شستشوی خود در چشمه کاناتوس دوباره احیا می‌شد. هرا الهه‌ای بسیار زیبا بود و به ظاهر خویش اهمیت می‌ورزید و همچنین به داشتن چشمانی درشت و زیبا که شاید به حیوان مقدس او گاو مرتبط باشد، شهرت داشت. او با ایزدبانوی یونو در اساطیر روم باستان قابل قیاس است و ماه ژوئن (محبوب‌ترین ماه برای ازدواج) را به افتخار او نامگذاری کرده‌اند. گاو و طاووس برای او حیوان‌هایی مقدس بودند.هرا به داشتن حسادت‌های فراوانش نسبت به فرزندان و معشوقه‌های دیگر زئوس شهرت داشت، و در رأس قربانیان حسادت‌های او، هراکلس قرار دارد. او به قدری از این پهلوان نفرت داشت که از هر فرصتی برای آزار رساندن به او استفاده می‌کرد و حتی نامش به معنای «شکوه هرا» به منظور خشنودی هرا برای او انتخاب شده بود. این هرا بود که پهلوان را به جنون دچار کرد و باعث شد برای کفاره گناه خود دوازده مأموریت دشوار را پشت سر بگذارد. او همچنین در حین گذراندن این وظایف، همه کارها را برای او سخت‌تر می‌کرد. هنگام بازگشت هراکلس از جنگ تروا، او را دچار طوفانی کرد و بدین سبب از طرف زئوس مورد مجازات قرار گرفت. اما پس از مرگ هراکلس، آتش خشم هرا فروکش کرد و او در المپ با دختر هرا، هبه (الهه جوانی) ازدواج کرد. در جنگ تروا از یونانیان جانب‌داری کرد و زمانی که زئوس به صلح حکم داد با او مخالفت کرد و قول داد اگر زئوس با نابودی تروا موافقت کند، اجازه می‌دهد زئوس موکنای و آرگوس و اسپارت را با خاک یکی کند پس جنگ تشدید شد.

 

هادس(پلوتو)

هادس (به یونانی: ᾍδης، فرانسوی: Hadès)‏ در اساطیر یونانی، فرمانروای مردگان و دنیای زیرزمین، فرزند کرونوس و رئا است. او، در قرعه‌کشی با برادرانش، بدترین سهم را برنده شد و آن جهان زیرین یا دنیای مردگان بود درصورتی که برادران او زئوس و پوزئیدون به ترتیب آسمان و دریا نصیبشان شد. از آنجایی که رعایای هادس را مردگان تشکیل می‌دادند، او به کسانی که موجب افزایش جمعیت سرزمینش می‌شدند بسیار علاقه داشت. مانند ارینی‌ها Erinnyes یا خشم و ناامیدی، که کارشان تعقیب گناهکاران و سوق دادن آن‌ها به سمت خودکشی بود.

هادس به دلیل حکومت بر زیرزمین، صاحب معادن زیرزمینی هم بود و خدای پروت هم به‌شمار می‌رفت. او پرسفون، دختر زئوس و دیمیتر را از دنیای آسمان ربوده و به جهان زیرین آورده بود و به همراه او بر دنیای زیر زمین فرمانروایی می‌کردند، اما زئوس به او فرمان داد تا پرسفون را برای از بین بردن بی‌قراری مادر خود دیمیتر آزاد کند. اما قبل از اینکه آنجا را ترک کند هادس به او یک انار داد و وقتی او آنرا خورد، یک سوم سال را در دنیای زیر زمین گرفتار شد. هادس خدای جهان مردگان بود اما خدای مرگ نبود، تاناتوس Thanatos خدای مرگ بود.

هادس بر روی تختی ساخته شده از درخت ابنوس می‌نشست و یک عصای سلطنتی با خود حمل می‌کرد. او همچنین دارای یک کلاه خود بود که سیکلوپ‌ها به او داده بودند و می‌توانست به وسیلهٔ آن ناپدید شود. او یک سگ سه‌سر به نام سربروس داشت که نگهبان در ورودی دنیای زیر زمین بود، او اجازه ورود به روح‌های جدید به دنیای مردگان را می‌داد اما به هیچ کس اجازه خروج نمی‌داد. بسیاری از پهلوانان اساطیر یونانی به دنیای زیرزمین فرستاده شدند تا از سایه‌ها سوال بپرسند یا اینکه سعی کنند آن‌ها را آزاد کنند. گرچه هادس به هیچ کس اجازه خارج شدن از قلمرو خود را نمی‌داد، فقط در چندین مورد استثنا او اجازه خروج داده بود از قبیل اورفئوس که خواستار بازگشت عشق خود ائورودیکه (Eurydice) از دنیای زیر زمین بود و هرکول که سربروس را برای مدتی برروی سطح زمین آورد که آخرین خان او به حساب می‌آمد.

 

پوزئیدون(نپتون)

(به یونانی: Ποσειδων ,Poseidôn)‏، در اساطیر یونان خدای نام‌های بسیاری از جمله دریاها، رودخانه‌ها، سیل، خشکسالی، زمین لرزه و اسب‌ها بود اما او به خدای دریاها شهرت دارد و محافظ تمامی آب‌ها است. او قابل قیاس با نپتون در اساطیر رم باستان است ولی نباید این دو را با هم اشتباه گرفت. پوزئیدون فرزند کرونوس و رئا، یکی از دوازده ایزد المپ‌نشین و در بین آن‌ها یکی از شش فرزندی بود که بالاخره توانست قدرت‌های دنیا را تقسیم کند. برادران و خواهران او عبارتند از: هستیا، دیمیتر، هرا، هادس و زئوس. تقسیم بندی جهان بین او و برادرانش زئوس و هادس رخ داد. پوزئیدون فرمانروای دریاها شد، زئوس فرمانروای آسمان و دنیای زیرین هم نصیب هادس شد. نام‌های الوهیت دیگری که به پوزئیدون نسبت داده شده عبارتند از خدای زمین لرزه‌ها و اسب‌ها. نمادهای مرتبط با پوزئیدون عبارتند از: دلفین، نیزه سه‌شاخ و سه ماهی چنگک دار نیزه‌ای. پوزئیدون اغلب از نیروهای خود مانند زمین لرزه، آب و اسب‌ها برای ترساندن و مجازات مردم بعنوان انتقام از آن‌ها استفاده می‌کرد. او یکی از سرپرستاران پیشگوی معبد دلفی بود و بطور گسترده توسط دریانوردان مورد پرستش قرار می‌گرفت.

پوزئیدون در بکاربردن قدرت خود بر روی زنان همانند برادر خود زئوس بود. او معشوقه‌های بسیار داشت و پدر فرزندان بیشماری بود. پوزئیدون با آمفیتریت (یکی از پنجاه حوری دریایی که دختران نرئوس و اوکئانوس بودند) ازدواج کرد، و حاصل این پیوند یک نیمه انسان و نیمه ماهی به نام تریتون بود. او همچنین مدوسا (یکی از گورگون‌ها) را نیز حامله کرد تا کریسائور و پگاسوس (اسب بالدار) را دنیا آورد. تجاوز به آیترا توسط پوزئیدون بدنیا آمدن تسئوس را به همراه داشت؛ او بعد از تجاوز به کاینئوس او را به درخواست خودش به یک مرد تبدیل کرد. در تجاوز بعدی آمیمونه را گرفتار خود کرد، وقتی او سعی داشت از دست ساتیر فرار کند و پوزئیدون او را نجات داد. دیگر فرزندان پوزئیدون شامل: ایمولپوس ،پولیفموس (یکی از سیکلوپ‌ها)، اوریان، شاه آمیکوس، پروتئوس، آگنور و بلوس از ائوروپه، پلیاس و پادشاه مصر بوسایرس بودند. او با خواهر خود دمتر نیز رابطهٔ عاشقانه داشته است و هنگامی که خود را به شکل یک اسب نر درآورده بود، با او نزدیکی نمود. یکی دیگر از داستان‌های بدنام پوزئیدون حاصل رقابت او با الههٔ عقل و خرد، آتنا، بر سر شهر آتن بود. پوزئیدون بعد از آتنا دومین ایزد پراهمیت در شهر آتن به شمار می‌رفت و برای فریفتن دل‌های مردم شهر، نیزهٔ سه شاخ خود را بر روی زمین پرتاب کرد و باعث بوجود آمدن بهار در آکروپولیس شد، اگرچه دست آخر آتنا به سبب دادن درخت زیتون به مردم آتن در این نبرد پیروز شد. پوزئیدون از این تصمیم خشمگین شد و دشت‌های آتن را غرق سیلاب کرد. سرانجام، آتنا و پوزئیدون با آمیختن نیروهای یکدیگر با هم متحد شدند. با وجود اینکه پوزئیدون خدای اسب‌ها بود، آتنا اولین ارابه را درست کرد. همچنین آتنا اولین کشتی را ساخت تا بر روی دریایی که پوزئیدون فرمانروای آن بود حرکت کند.

دریانوردان برای داشتن سفری مطمئن به او متکی بودند و او را پرستش می‌کردند و بسیاری از مردم اسب‌های خود را به نشانهٔ قدردانی و احترام به او با غرق کردن آن‌ها قربانی می‌کردند. او در اعماق اقیانوس‌ها در قصری ساخته شده از مرجان و جواهرات زندگی می‌کرد و سوار بر ارابه‌ای می‌شد که توسط هیپوکَمپِس ها کشیده می‌شدند. اما پوزئیدون بسیار بد خلق بود و خلق و خوی او گاهی اوقات منجر به خشونت‌هایی می‌گردید. هنگامی که از روحیه خوبی برخوردار بود، سرزمین‌های جدیدی در آب‌های آرام خلق می‌کرد و در مقابل وقتی خلق و خوی بدی داشت، نیزه سه‌شاخ خود را به طرف زمین پرتاب می‌کرد که باعث ایجاد زمین لرزه، چشمه‌های متلاطم، خسارت به کشتی‌ها و غرق شدن انسان‌ها می‌گردید. پوزئیدون با همکاری آپولون دیوارهای تروا را در ازای پاداشی برای شاه لائومدون ساختند و از این رو تروا، نپتونیا پرگاما نام گرفت. اما وقتی ساخت دیوار به اتمام رسید، لائومدون مزدشان را نپرداخت و حتی آن‌ها را تهدید کرد، چون به دیواری که یونانیان در اطراف کشتی خود ساخته بودند حسد می‌ورزید. پوزئیدون نیز در عوض هیولایی دریایی را به شهر فرستاد که لائومدون، دخترش هسیونه را به عنوان قربانی پیشکش هیولا کرد تا آن را ببلعد، اما هراکلس هسیونه را نجات داد و هیولا را از بین برد. در طرف دیگر آپولون نیز برای انتقام تروا را به طاعون مبتلا کرد.

 

فرزندان جاودانه زئوس

آفرودیته(ونوس)

آفرودیته (به یونانی: Αφροδίτη)‏، در اسطوره‌های یونان فرزند پادشاه خدایان زئوس و حوری دریایی دیونه، الهه عشق، زیبایی و شور جنسی است. در اساطیر رومی با ونوس قابل قیاس است و کوپیدو پیام رسان عشق بود. نمادهای او دلفین، گل رز، گوش‌ماهی، فاخته،گنجشک، آینه، قو و کمربند می‌باشند.

 

هفائستوس

هفائستوس (به یونانی: Ἥφαιστος)‏ و (به انگلیسی: Hephaestus)‏ در اساطیر یونانی، پسر زئوس و هرا است.او به خاطر طرفداری از مادر توسط زئوس به زمین افکنده شد و لنگ شد. در روایتی دیگر لنگ به دنیا آمد و به همین سبب از آسمان‌ها رانده شد. در روایتی دیگر هفائیستوس کور و شاگرد یک رامشگر و در آهنگری او کار می‌کند و در جبران ناتوانی در کاربرد چشم‌ها یا که پای خود دست‌ها و شانه‌هایش را به کار می‌گیرد و از دست دادن چشم بر اثر جرقه آهن شاید خاستگاه اسطوره سیکلوپ Cyclopهای یک چشم است. هفائستوس صنعتگر ورزیده‌ای بود و در جزیرهٔ لمنوس زندگی می‌کرد. پاندورا از ساخته‌های اوست. در اساطیر رومی با وولکانوس مطابق است. در آثار هومر؛ هفائیستوس فرزند زئوس و هرا و لنگ زاده می‌شود و در ایلیاد به هنگامی که هرا و زئوس درباره هراکلس Heracles مشاجره می‌کنند، هفائیستوس جانب مادر را می‌گیرد و زئوس که از این ماجرا خشمگین است یک پای هفائیستوس را می‌گیرد و او را به آسمان پرتاب می‌کند و پس از این ماجرا هفائیستوس لنگ هشت سال را از جانب تتیس Thetis پرستاری می‌شود. داستان رانده شدن هفائیستوس همانند طرد یک فرزند خوانده از جانب زئوس و پرستاری او از جانب تتیس، گویای پیوند این روایت با اسطوره جانشینی است و گوئی هفائیستوس خدائی است که آهنگ برانداختن زئوس را داشت. در اسطوره‌ای بر گرفته از سفالی منقوش و انحصاری هفائیستوس به هنگام غیبت خود از المپ تختی از طلا می‌سازد و آن را برای مادر خود به المپ می‌فرستد و هرا با نشستن بر تخت نمی‌تواند از روی آن برخیزد. از آن جا که تنها سازنده تخت از این راز آگاه است، خدایان دیونیزوس را به دنبال هفائیستوس می‌فرستند. دیونیزوس؛ هفائیستوس را مست و آهنگر خدا سوار بر یک خر به المپ باز می‌گردد و مادر را آزاد می‌کند.

 

آرتمیس

آرتمیس (به یونانی: Αρτεμις)‏ در اسطوره‌های یونان الهه شکار، حیات وحش، بکارت، ماه و حاصلخیزی، دختر لتو و زئوس، و خواهر دوقلوی آپولو بود. آرتمیس یکی از الهه‌های باکره و مظهر پاکدامنی المپ به شمار می‌رفت. او قابل قیاس با دیانا در اساطیر رم باستان است. آرتمیس با هلال ماهی در بالای پیشانیش به تصویر کشیده می‌شد و بعضی اوقات او را با الهه ماه سلنه اشتباه می‌گرفتند. او همانند برادر دوقلوی خود آپولو که محافظ پسر بچه ها بود، محافظت از دختران کوچک تا سنین ازدواج آن‌ها را به عهده داشت. اما هردوی آن‌ها نیز موجبات مرگ ناگهانی و بیماری بودند، آرتمیس زنان و دختران و آپولو مردها و پسران را هدف قرار می‌داد.کار اصلی آرتمیس پرسه زدن به همراه حوری‌های خود در جنگل های کوهستانی و زمین‌های کشت نشده برای شکار شیر، پلنگ و گوزن بود. او به تیر و کمانی از جنس نقره که به وسیلهٔ هفائستوس و سیکلوپ‌ها ساخته شده، مجهز بود. حس استقلال طلبی و روحیه طبیعی او توسط همه الهه مورد قدردانی قرار نمی‌گرفت. آفرودیته الهه عشق و زیبایی هیچ کنترلی بر روی او نداشت به این دلیل که او هیچ علاقه‌ای به عشق نمی‌ورزید، و هرا ملکه خدایان نیز هنگامی که آرتمیس در جنگ تروآ طرف تروجان‌ها را گرفت، مجبور شد با او به مقابله بپردازد.

 

آتنا

آتنا (به یونانی: Άθηνά، یا Ἀθήνη, Athénē)‏، در اسطوره‌های یونان، الههٔ نگهبان شهر آتن بود و

 نام آتن را به افتخار او این چنین نامیدند. او ایزدبانوی عقل و خرد، فرزانگی، هنر، عدالت و جنگ بود. علاوه بر این، وی یکی از الهه‌های باکره و دختر زئوس و متیس (تیتان تأمل) که به عنوان اولین همسر زئوس محسوب می‌شد، بود. او قابل قیاس با مینروا در اساطیر رم باستان است.

 

آرِس(مارس)

آرس (به یونانی: Ἀρης به معنی کوشش در نبرد، به انگلیسی: Ares)‏ خدای جنگ و پسر زئوس و هرا در اسطوره‌های یونانی است. رومی‌ها خدای جنگ خود یعنی مارس را (که مفهوم آن را از قوم اتروسک گرفته بودند) با آرس یونانی مطابق می‌دانستند. البته مارس نزد رومیان جایگاه برجسته‌تری داشت تا آرس نزد یونانیان. آرس را چندان قابل اعتماد نمی‌دانستند و او را زاده سرزمین دور تراکیه بشمار می‌آوردند.وی یکی از سه رب النوع بزرگ است که حتی کودکان نیز با آن‌ها آشنایی دارند و نام هر سهٔ آن‌ها با نام سیارات منظومهٔ شمسی یکی است: مشتری یا ژوپیتر (زئوس، شاه خدایان)، زهره یا ونوس (آفرودیته، الههٔ زیبای عشق) و بهرام یا مارس (آرس، خدای پهلوان و رشید جنگ).

 


هرمس(مرکوری)

هِرمِس (به یونانی: Ἑρμῆς)‏ در اساطیر یونانی، پیام رسان ایزدان است.

در ابتدا ایزد موسیقی و به وجود آورنده ساز چنگ بود، همچنین ایزد چوپان‌ها، بازرگانان، اندازه و وزن، سخنرانی، ادبیات، ورزشکاری و دزدی بود. پدرش زئوس و مادرش مایا نام داشتند. او بر کوه سیلنا، در آرکادیا متولد شد.او در کودکی با دزدیدن گاوهای آپولو و کشتن آن‌ها از روده‌های آن‌ها چنگ را ساخت. در ابتدا این امر خشم آپولو را برانگیخت اما بعد از شنیدن صدای چنگ نظرش عوض شد و چنگ را با خود برد.پسر هرمس پان خدای نی پان بود. مادر پان یک حوری دریایی بود.

 

آپولون

آپولون (به یونانی: Ἀπόλλων یا Ἀπέλλων)‏، خدای روشنایی (خورشید)، موسیقی، کمانداری (اما نه برای جنگ یا شکار)، پزشکی، هنرها و پیشگویی در اسطوره‌های یونان و رومی است. آپولون فرزند زئوس و لتو و برادر دوقلوی آرتمیس بود. زادگاهش جزیرهٔ دلوس است. وی در معبد دلفی پرستش می‌شد و یونانیان باستان، پیشگوی آن را روشن‌بین می‌دانستند. از القاب او می‌توان به لوکئوس، فویبوس و ناموئیس اشاره کرد.

آپولون اژدهایی به نام پیتون را کشت و در جای وی (دامنهٔ کوه هلیکون) با میوزها (دختران زئوس و تمیس، ایزدبانوان هنرهای نه‌گانه) که ملازمانش بودند مسکن گرفت. او چنگ را که اختراع هرمس بود، ساز مخصوص خود کرد و خدای موسیقی و آوازهای خوش گشت. او پدرآسکلپیوس (ایزد پزشکی) و محافظ شهر تروآ بود.

آپولون که همیشه هوادار زئوس نبود، در دسیسه‌ای به سرکردگی هرا شرکت کرد و با پوزئیدون، زئوس را به زنجیر کشید، تنها برای آن که ببیند تتیس و بریارئوس او را آزاد می‌کنند. زئوس نیز برای تلافی، او و پوزئیدون را مأمور ساختن دیوارهای تروا کرد.

 


پاورقی:

1- پرون ، استیوارد : اساطیر رم : ترجمه ی باجلان فرخی . ( اساطیر ، تهران ، 1381 )

2- جمعی از نویسندگان ؛ جهان اسطوره شناسی . ( مرکز ، تهران ، 1382 )

3- حکمت ، علی اصغر : تاریخ ادیان . ( بی نا ، تهران ، 1371 )

3- روزنبرگ ، دونا : اساطیر جهان ، داستان ها و حماسه ها ؛ جلد اول ؛ ترجمه ی عبدالحسین شریفیان . ( اساطیر ، تهران ، 1379 )

منابع:

1-ویکی پدیا

2-اسطوره های یونان- دونا روزنبرگ-ترجمه مجتبی عبدالله نژاد

3-آشنایی با ادیان بزرگ- استاد توفیقی

4-تاریخ جامع ادیان –جان بی ناس

4-سایت های مختلف مرتبط با اساطیر یونان


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاضی زاهدی

اساطیر مصر

مصریان همواره به این موضوع علاقه مند بوده اند که جهان به وسیله ی چه کسی و چگونه آفریده شده است .بر اساس نسبت ها سه شهر باستانی هلیوپلیس، هرموپلیس و ممفیس سه نوع کیهان آفرینی تدوین شده است.


منابع

ابتدا اسنادی را که برای درک ما از دیدگاه مصریان باستان درباره ی کیهان اهمیت دارد را مورد توجه قرار می دهیم.گفتنی است این اسناد به سه دسته ی کلی تقسیم می شوند.

1. اسناد هرمی : 4300 سال قبل ، ستون هایی از علائم هیروگلیف بر دیواره ی دهلیزها و تابوت های تالار هرم شاه ونیس (حدود 2350 ق م ) در ساکارا ، گورستان پایتخت سلطنتی ممفیس کنده شد .با این هدف که جایی برای حهان آخرت پادشاه در جوار خدای خورشید تأمین گردد.فرمان روایان بعدی نیز این سنت را ادامه دادندکه مجموعه ای از اوراد و اندیشه ها که به متون هرمی معروف اند این فرصت را در اختیار ما می گذارند که صور خیال پیچیده ای را که حول و حوش خدایان مصری شکل گرفته است را ازریابی کنیم.به علاوه این نوشته ها نخستین اثر مذهبی مدون در جهان اند.

2. متون تابوتی:در دومین دوران مهم تمدن مصر که دوران پادشاهی میانه (1783-2040 ق م) نامیده می شود شاهد آن هستیم که امتیازات ویژه ی سلطنتی در تعیین منزلت خود فرد در زندگی پس از مرگ از  طریق نوشته های جادویی به وسیله ی فرمانروایان ایالتی دیگر و مقامات درباری غصب می شود .به منظور خنثی کردن این آشوب و حفظ امتیازات شاه متوفی ، تابوت های آنها را به یک صندوق چه های ماوراءطبیعی تبدیل می کردند که با طرح های مربوط به کفن و دفن ، خطاب به آنوبیس و اوزیریس تعویذهایی به نام " چشم هوروس" ، کالاهای زینتی ، جیره ی غذایی  و صدها ورد مکتوب تزیین و همراهی می شد.در میان این متون هرمی و تابوتی می توان به نکات مهی درباره ی اسطوره ی خدای آفرینش،هلیوپلیس دست یافت.

3. یکی دیگر از اسناد خیلی متأخر ، متعلق به آغاز سدهی سوم قرن سوم ق م ، پاپیروسی است در موزه ی بریتانیا که با استفاده ار عبارت پردازی تصویری تکامل زندگی از خدای آفریننده به بعد را دنبال می کند.


خورشید ، خدای هلیوپلیس

هردوت زمانی که از ویرانه های شهر " یونو "که زمانی مهمترین مکان مقدس در مصر بود ، در قرن پنجم ق م دیدار می کند از آن به نام "هلیو پلیس" یاد می کند .اسطوره ی خدای هلیوپلیس از این قرار است :

پیش از آن که کیهان تحولی نظام دار از سر بگذراند ، در تاریکی ،اقیانوس بیکرانه ای از آب وجود داشت به نام اقیانوس " نو " یا " نون " . این گستره ی پهناور از آب فاقد حیات بود و هرگز از بودن باز نماند و تصور بر آن بود که پس از آفرینش اطراف افلاک سماوی را گرفته و از خورشید ، ماه ، زمین، ستارگان و نیز از مرزهای جهان زیرین حفاظت می کند .مصریان همواره در هراس بوده اند که مبادا " نو " از آسمان بر زمین سقوط کند.

" آتوم " خدای هلیوپلیس و خدای محدوده های آسمان ، خدای آفریننده ی جهان مادی را خلق می کند که در آغاز زمان از " نو " خروج می کند تا عناصر کائنات را بسازد.او به عنوان خدای خورشید تکتمل می یابد و به یک وجود تبدیل می شود و بر پشته ی بلندی از خاک می ایستد که به نشانه ی سواحل و جزایری است است که پس از طغیان رود نیل در این محل شکل خواهد گرفت.این پشته های اولیه تحت عنوان " بن بن " رسمیت یافت.

در نام آتوم نوعی مفهوم کلیت نهفته ، لذا وی در مقام خدای خورشید یکتاست ،وجود متعالی و جوهر کلیه ی نیروهای طبیعی است. بنابر این نیروی حیات کلیه ی خدایان دیگری را که بعداً به وجود خواهند آمد را در خود دارد.

حال سؤال این است که یک موجو مذکر چگونه به تنهایی فرزندان خود را نتولد می کند؟

در این باره که چگونه جوهر زندگی بخش موجود در آتوم از پیکر او به بیرون راه یافت تا یک الهه و یک خدا بسازد تبیین هایی شکل گرفت.گفتار 527 از متون هرمی به صراحت ذکر می کند که آتوم در هلیوپلیس استمناء کرد ونرینگی خود را به دست گرفت و منی خود را دفن کرد تا دوقلوی " شو و تفنون " متولد شوند.

" شو " بلغم آتوم است زیرا نام او از ریشه ای به معنای " تهی " تشکیل می شود که مفهوم مناسبی برای خدای هوا است.به واژه ای شبیه است که ارزش هم خوانی آن " ی ش ش " است و معنای عطسه یا بلغور کردن را می دهد. در مورد تفنون که تفسیر دقیق نامش میسر نیست و گاهی اوقات حدس می زنند که به معنای شبنم یا رطوبت هوا باشد.

گزیده هایی از پاپیروس می گوید همه ی تجلیات پس از آن که من کمال یافتم پا به عرصه ی هستی نهادند... نه آسمانی بود نه زمینی ... من آفریدم با همه ی هستی خودم... مشت من جفت من شد ... من با دستم همبستر شدم ... من شو را عطسه کردم ... من تفتوت را با تف اندازی آفریدم ... سپس شو و تفتوت گب و نوت را وجود آوردند ... گب و نوت اوزیریس و سث ، ایزیس و نفثیس را خلق کردند... و آنها سرانجام مردم این سرزمین را.

خدایانی که نامشان ذکر شد  " پسژت هلیوپلیس " را تشکیل می دهند . گروهی متشکل از نه خدای مذکر و مونث که یونانیون غالبا برای آنها اصطلاح  " انئاد " را بکار می برند.




پتاه از منفیس

پتاه به معنای " جنوب دیوار او " خدای ممفیس ، پایتخت سیاسی باستانی مصر بود. در واقع در دوران پادشاهی جدید  (1070-1550 ق م ) معبد او در آنجا که " هوت – کا – پتاه " (عمارت روح پتاه) نامیده می شود ، نام خود را به کل منطقه واز طریق یونانیان به خود واژه ی مصر داد.

ویرانه های امروز ممفیس نشانه ی چندانی از کلان شهر آباد روزگار گذشته به دست نمی دهد . اما صرف نظر از شکوه ویران شده ، یادگارهایی که در روزگاری این پایتخت را زینت می بخشید، ممفیس به عنوان حافظ یک سنت فکری کیهان آفرینی جالب توجه است.سنتی که به این منظور اندیشیده شده که از نقش پتاه به عنوان باستانی ترین و برجسته ترین خدای خود دفاع کند. زیرا در اینجا بود که کاهنان پتاه هم نهاد متافیزیکی را مدون کردند که بعداً بر سنگ شاباکا حفظ شود.

درباره ی خدای پتاه به عنوان آفریننده گفتنی است که ، او مسئول شکل دادن به خدایان و خورشید و به بار نشاندن سبزیجات قلمداد شده است. اما حتی بیشتر از آن در دوران پادشاهی قدیم ، ماهیت پتاه به عنوان صنعتگر برتر کاملاً تکامل بافته بود و کاهن بزرگ او در ممفیس "بزرگترین کنترل کننده ی صنعتگران " نامیده می شود.

از دوران فرمان روایی رامسس دوم به بعد (1224-1290 ق م )شاهد آن هستیم که خدای پتاه با خدای " تا - تنن " ادغام می شود. نام تا – تنن به معنای سرزمینی است که متمایز شده است. و به عبارت دیگر از آب های اولیه متمایز شده است. بنابراین تا – تنن بر آمده از "نو" را می توان معادل با تصور پشته ی اولیه قلمداد کرد که قبلاً ذکر شد.

پتاه با استفاده از قلب و زبان خویش به خدایان دیگر ( از جمله آتوم از هلیوپلیس ) زندگی بخشید. تصور اندیشه در قلب و سخن در زبان ، تعیین کننده ی عمل هر اندام است. حضور پتاه در قلب و زبان کلیه ی خدایان ، مردم، دام ها، و خزندگان که زنده اند جهان شمول است . پتاه بر آتوم برتری دارد ، زیرا آتوم انئاد خود را با استفاده از منی و انگشتان خود هستی بخشید.انئاد پتاه دندانها و لبهایش در دهان اوست .لذا اقتدار گفته ی او به حدی بود که هویت هر چیزی را که بر زبان می آورد ، آن چیز خلق می یافت.

هرچه را که چشم ببیند ، گوش بشنود و دهان مزه کند مستقیماً به قلب می رود و نتیجه ای که قلب می گیرد بر زبان جاری می شود.بدین گونه بود که پتاه همه ی خدایان را به وجود آورد و به تا-تنن تبدیل شد.( آنکه تمام زندگی از او سرچشمه می گیرد) . پتاه پس از آن که خدایان را متولد کرد ، برای آنها شهر، مکان مقدس ، زیارتگاه و هدایای دائمی مقرر کرد.




گروه هشت تایی هرموپلیس

الاشمونین محوطه ای در مصر میانه است که زمانی شهر آباد بود و به خاطر احداث معبد چشمگیری به افتخار جِهِه یوتی خدا ،که نام یونانی آن " توث " معروف تر است ، ویرانه ی این شهر وسیع ام پوشیده از گیاه است.

چون این منطقه مرکز پرستش اصلی توث ، خدای خرد و انتقال دهنده ی دانش هیروگلیف ها به مصریان باستان بود و از طرف دیگر یونانیون توث را معادل با هرممس خود می پنداشتند ، آن را هرموپلیس نامیدند.در زبان مصری هرموپلیس ، خمنو نامیده می شود و نهایتاً نام عربی جدید الاشمونین به واسطه ی زبان قبطی از آن استنشاق یافته است.

خمنو به معنای هشت شهر است و خانه ی هشت خدای آغازین بود که عموماً تحت عنوان اگدواد ( گروه هشت تایی ) شناخته می شود.

اسطوره آفرینشِ مبتنی بر گروه خدایان هشت تایی نیز به لحاظ توجه به ترکیب ماده ی اولیه تا اندازه ای علمی است . ماده ی  کیهان اولیه پیچیده تر از " نو" است . هرچند نو نیز در زمره ی هستی های ماوراءالطیعی تشکیل دهنده ی آن است. مسلماً کیهان شناسی هرموپلیس فاقد خیال پردازی های حول اصطوره ی خورشید – خدای هلیو پلیس و دقت خداشناسی ممفیس است. اما مختصر بودن گزارش های آن احتمالاً ناشی از ویران شدید یا کاهش ناکافی برای آثار مکتوب فرعونی در محوطه ی الاشمونین است.

در اسطوره ی هرموپلیس ، تعداد خدایان مذکر یا مؤنث به هیچ وجه تصادفی نیست . می توان ببینیم که عدد چهار مفهومی از یک کلیت متوازن را به نمایش می گزارد.

مصریان چهار نقطه ی اصلی را به رسمیت می شناختند ، در اسطوره ی هلیو پلیس ، الهه نوت دارای چهار فرزند می شود و اندروندای که در جریان مومیایی کردن جسد بیرون کشیده می شود توسط چهار "پسر هوروس" حمایت می شود و آن را نیز به نوبه ی خود توسط چهار الهه حمایت می شوند . در نتیجه مفهوم هشت حاوی نوعی کلیت تشدید شده است.

بر اساس افسون 76 از متون تابوتی ، خدای "شو" هشت هستی نا متناهی خلق کرد تا به نگهداری پیکر الهه ی آسمان کمک کنند.هشت خدای هرموپلیس که به عنوان چهار ذوج سازمتن یافته اند، هستی هایی تشخص یافته در درون ماده ی اولیه بودند ، با خدایان مردی که همچون قورباغه و خدایان زنی که همچون مار تجسم می یافتند.

اسامی این هشت خدا باقی مانده است اما در بعضی موارد به دشواری می توان تصویر ذهنی دقیقی را مجسم کرد که مصریان باستان از آنها داشته اند.جدول زیر تصور اساسی از هر زوج را به دست می دهد اما هر گونه تفاوت مفهومی میان اصول مذکر و مؤنث را که احتمالاً وجود داشته است را نادیده می گیرد:



  خدایان مذکر                              خدایان مؤنث                          مفهوم

 نو(Nu)                                    ناونت(Naunet)                    آبهای اولیه

 هه (Heh)                                هاوهت(Hauhet)                   نیروی طوفان

کک (Kek)                                کاوکت(Kauket)                   تاریکی     

آمون (Amun)                            آماونت(Amaunet)               پویای نهفته

کسانی که کیهان آفرینی هرموپلیس را مدن کرده اند بر این عقیده بوده اند که خدایان هشت گانه (آکدواد) مقدم بر خدایان نه گانه هلیوپلیس بوده اند و خورشید از آنها سرچشمه گرفته است.

بر این اساس در نتیجه ی انفجار انرژی آزاد شده از درون ماده ی اولیه در حال غلیان ، ناگهان پشته ی اولیه پدیدار شد.محل آن بعداًبه هرموپلیس انتقال یافت.اما محل اولیه پیدایش آن جزیره ی شعله بوده است.زیرا خدای خورشید در این جزیره متولد شد و کیهان شاهد شعله ی آتشگون نخستین طلوع خورشید بود.


آمون ، آفریننده ی متعال

در دوران پادشاهی جدید، کاهنان تبس در تنظیم سرود های مذهبی خطاب به خدای آمون ، و در ستایش از او به عنوان آفریننده ی یکتا ، به اوج فصاحت رسیدند.

متنند تحلیل ماهیت خورشید – خدای آتن که در مقبره ای در العمارند کنده شده است ، این مداحی ها بخصوص قطعات مندرج در پاپیروس لیدن، با این هدف تنظیم شده بود که نشان دهد کلیه ی عناصر دنیای مادی ، تجلیات از یک جهان آفرینی یکتا است.

کاهن-شاعران مصری بارها سعی کردند غیر قابل توضیح بودن آمون را توصیف کنند.راز او در نامش نهفته است – چون ذات او غیر قابل درک است ، در مورد او نمی توان از اصطلاحی استفاده کرد که به ماهیت درونی او اشاره داشته باشد. و لذا نام آمون شامل مفهومی بنیادی "نهفته بودن" است. و احتمالاً بهترین ترجمه ی آن " کسی که خود را پنهان می کند " است.با مسامحه می توان آمون را پدر خوانده ی نهایی به شمار آورد .کسی که همکارانش هیچ گاه میزان مداخله ی او را در امور نمی دانند. و بهترین سیاستی که می توان در قبال او اتخاذ کرد "اومرتا" (روز سکوت مافیای سیسیل) است.

در اسطوره ی آفرینش هرموپلیس، آمون یکی از نیروهای بنیادین آگدواد است. اما در مقام خدای یکتا خداشناسی تبس ، خدای متعال و فراتر از خلق شدن است و پیش از کوشش مشترک آگدواد برای پدیدار ساختن پشته ی اولیه وجود دارد.

برای حل این مسئله ،روشنفکران تبس باید راهی طولانی و دشوار را طی کرده باشندآمون با عنوان آن که خود را شکل بخشیده است قبل از آن که هر ماده ی دیگری وجود داشته باشد خود را در وجود آورده است.

بدون پرداختن به جزئیات مشخص این رویداد راز آمیز ، فقط به ذکر این نکته می پردازیم که فضای این واقعه را با تصوری از ماهیت "سیال" او بر انگیخته می شود که با پیکرش جوش می خورد تا تخم کیهان وجود آید.

آمون پس از آن که وجود می آید، ماده ی اولیه را شکل می دهد – عناصر آگدواد که خود او نیز بخشی از آن است .به این ترتیب وی ، آن نخستین است که نخستین ها را متولد می کند . جهان ، تاریک ، ساکت و بی حرکت بود . به نظر می رسد آمون آن انفجار خلاق انرژی است که آگدواد را وارد عمل می کند.


خنوم و تبار نامه ی خدایان تبس

خدای خنوم ، خدایی با سر قوچ از منطقه ی آبشار بزرگ نیل ، تأکید تازه ای بر اسطوره های آفرینش است که در آن توجه عمده به آفرینش انسان معطوف می شود.گمان بر این است که او با استفاده از یک چرخ کوزه گری انسان را قالبریزی کرده.در اسطوره های دیگر در مقابل مسئله کیهانی،موضوع نوع انسان تقریباً فراموش شده است.اما در اسطوره ی خنوم میان خدایان و مردم پیوند وجود دارد.قوچ که مخلوق مقدس خنوم است ، نماد زاد و ولد در جهان طبیعی است.

در آسوان در آبشار بزرگ نیل ، خنوم غارهای هَپی، خدای سیل را کنترل می کرد.قبل از اجرا پروژه های آبیاری جدید در آسوان که به احداث سد بلند آسوان انجامید و رژیم طبیعی نیل را از بین برد.این رودخانه همه ساله طغیان می کرد .آب مزارع را فرا می گرفت و پی از ته نشین شدن لایه ای از گل و لای غنی را از خود به جای می گذاشت .کشاورزان مصری در این گل و لای حاصلخیز محصول فراوانی بدست می آورند.

لذا طغیان نیل به معنای فراوانی بود و خنوم که آن را کنترل می کردب عنوان ولی نعمت مردم مصر به شمار می رفت. 


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاضی زاهدی

اساطیر ایران

اساطیر نشان¬دهنده فرهنگ و نحوه تفکر مردمان در دورانهای کهن است. سخنگوی بازمانده¬ های گرانبهایی است که از دل خاکها بیرون کشیده می¬شود یا در دل سنگها و کوهها یافت می گردد. در این مقاله با توجه به کتاب تاریخ اساطیری ایران نوشته دکتر ژاله آموزگار به ذکر خلاصه¬ی اساطیر ایران می¬پردازیم.این کتاب کل آفرینش دوازده¬هزار ساله را به چهار دوره سه هزار ساله تقسیم کرده است:

1- سه هزار سال اول به دو قلمرو اورمزدی و اهریمنی تقسیم می¬شود. قلمرو اورمزدی: امشاسپندان و ایزدان – قلمرو اهریمنی: دیوان

2- سه هزار سال دوم: آفرینش پیش نمونه¬های گیتیی

3- سه هزار سال سوم: حمله اهریمن، سرنوشت پیش¬نمونه¬ها، نخستین زوج آدمی و....

4- سه هزار سال چهارم: آمدن زرتشت، فرزندان موعود او و سرنوشت پایانی جهان بنابر اساطیر ایران.


اسطوره کلمه¬ای معرّب از واژه یونانی هیستوریا به معنی جستجو، آگاهی و داستان است. در برخی از فرهنگها اسطوره معنی (آنچه خیالی و غیرواقعی است و جنبه افسانه¬ای محض دارد) یافته است. اسطوره نشانه¬ای از عدم آگاهی بشر است از علل واقعی حوادث. در مورد زمان و مکان اسطوره¬ها باید گفت که مشکل است که بتوان نظر قطعی داد که هر اسطوره¬ای به چه مکان و زمانی تعلق دارد. اسطوره¬ها زمان خاصی را منعکس نمی¬کنند. فایده اسطوره¬شناسی در روشن ساختن گوشه¬های تاریک ساختهای اجتماعی کهن و پی بردن به طرز تفکر و اعتقادات مردمان دوران باستان است. ویژگی عمده اساطیر ایران ثنویّت است.

سه هزار سال اول 

الف) دنیای روشنیها و نیکیها(قلمرو اورمزد)

امشاسپندان

اورمزد نخست امشاسپندان را می¬آفریند. او جلوه¬های اورمزد است. تعداد اصلیشان شش است. نخستین امشاسپند، سپندمینو به معنی روح افزایش بخش و مقدس، نماد اصلی اهورامزدا و روح و اندیشه او است. امشاسپندان اصلی بهمن است به معنی اندیشه نیک است که در طرف راست اهورامزدا می¬نشیند و تقریبا نقش مشاور او را دارد. موکّل و پشتیبان حیوانات سودمند در جهان است. اردیبهشت به معنی بهترین اشه یا ارتی (راستی) است که زیباترینِ امشاسپندان و نمادی است از نظام جهانی، قانون ایدی و نظم اخلاقی در این جهان. شهریور به معنی شهریاری و سلطنت مطلوب است. او مظهر توانایی، شکوه، سیطره و قدرت آفریدگار است. این امشاسپند مذکر است. اسپندارمد به معنی اخلاص و بردباری مقدس است. او با نمادی زنانه، دختر اورمزد به شمار می¬آید و در انجمن آسمانی در دست چپ او می¬نشیند. خرداد به معنی تمامیت، کلیت و کمال است و مظهری است از نجات برای افراد بشر. امرداد به معنی بیمرگی است و تجلی دیگری از رستگاری و جاودانی. این امشاسپند مونّث است. 

ایزدان

بعد از آفرینش امشاسپندان، اورمزد ایزدان را می¬آفریند که قوای منفی مقابل آنها دیوان هستندکه در دنیای اهریمنی قرار دارند. شماری از ایزدان از خدایان باستانی هستند.

مهر یا میترا: سنت پرستش مهر به دورانهای بسیار کهن برمی¬گردد. او خدای پیمان است و پیمانها و نظم و راستی را نگاهبانی می¬کند. او دارنده دشتهای فراخ است و هزار گوش و ده¬هزار چشم دارد. مهر نقش بسیار مهمی در آیینهای دینی داشته است.

اَپام¬نپات یا بُرزایزد: ایزدی است بسیار قدیمی به معنی تخمه آبها و یکی از سه خدای بزرگی است که لقب اهورا داشته¬اند و این خود گویای اعتبار اوست. او به عنوان ایزدی نیرومند و بلندبالا و دادرسِ دادخواهان ستایش می¬شود و صفت تند یا تیزاسب دارد.

ناهید، اناهید: ایزد بانویی با شخصیتی بسیار برجسته که جای مهمی در آیینهای ایران باستان به خود اختصاص می¬دهد. او را همتای ایزدبانوی سَرس¬وَتی در آیین ودایی می¬دانند. این ایزدبانو با صفات نیرومندی، زیبایی و خردمندی به صورت الهه عشق و باروری نیز درمی¬آید.

تیشتَر: خدایی است که با باران ارتباط دارد و از این¬رو اصل همه آبها سرچشمه باران و باروری است. او سرور همه ستارگان و حامی سرزمین آریایی است.

رَپیتوین: به معنی نیمروز(ظهر) و سرور و نگهبان گرمای نیمروز است که زمانی مقدس در اسطوره¬های ایرانی است. او قرین و همکار لازم و سودبخشی برای ایزد تیشتر است. جشن رپیتوین بخشی از جشن نوروز است و در وقتی است که دیو سرما می¬ رود و رپیتوین شادمان به زمین باز می¬گردد.

بهرام، وهرام: وجودی انتزاعی است و تجسمی است از یک اندیشه. او خدای جنگ است و تعبیری است از نیروی پیشتازِ مقاومت¬ناپذیر پیروزی که به صورتهای گوناگون تجسم می-یابد. او به صورتهای مختلفی تجسم می¬یابد. در یکی از صورتهای خود یعنی گراز، ایزد مهر را همراهی می¬کند که نمادی مناسب از نیروی پیشتاز پیروزی است.

معتبرترین آتش آیینی زرتشتیان به نام بهرام است.

وای: تجسمی است از فضا و همچنین باد. یکی از اسرارآمیزترین خدایان هندوایرانی است. ایزد وای جنگجویی سهمناک و فراخ سینه است.

رَشن: ایزد عدالت آیین ایران باستان است. ترازوی مینوی را رشن در دست دارد. این ایزد با صفت راست توصیف می¬شود.

سروش: معنی این نام اطاعت وفرمانبرداری و انضباط است. او بیش از همه مخالف دیو خشم است و با گرز خویش بر سر او می¬کوبد.

اَشی یا اَرد: به معنی اشیِ خوب، ایزد بانویی است که نماد توانگری و بخشش است.

دین: ایزد بانویی که مظهر وجدان است و به آدمیا نیرو می¬دهد که راه اهورایی را برگزینند.

چیستا: ایزدبانویی که نماد دانش و آگاهی و فرزانگی است.

آذر، آتش: ایزدی است که او را پسر اورمزد به شمار آورده¬اند و آتش روشن نشانه مرئی حضور اورمزد است. در آیینهای زرتشتی آتش مرکزیت دارد.

هوم: هوم که در دنیای مینوی ایزد است و در دنیای گیتیی گیاه، دشمنان را دور می سازد. هوم آسمانی را پسر اورمزد به شمار آورده¬اند

گوشورَن: ایزد نگاهدارنده و مینوی چهارپایان مفید و به روایتی روان گاو یکتا آفریده است. او وظیفه مراقبت از حیوانات مفید را در روی زمین بر عهده دارد. برخی او را مونث به شمار آورده¬اند.

دُرُواسپ: به معنی دارنده اسبان تندرست و از ایزدان حامی چهارپایان  و بخصوص اسبان است که ارتباط نزدیکی با مهر دارد.

زُروان: ایزد زمان است که شخصیت او را ابهامی فراگرفته است.برای پیروان کیش زروانی، خدایی است که سرشتی جاودانه و دوگانه دارد.

ب) دنیای تاریکیها و بدیها(قلمرو اهریمن)

سردیوان

سرکردگان دیوان هستند و در رده نخست موجودات بد مینوی قرار دارند. آنها شش سردیو مقابل امشاسپندان هستند:

اکومن: دشمن بهمن است و نمادی است از بداندیشی و آشتی¬ناپذیری.

ایندره: دشمن اردیبهشت است. در آثار ودایی نام خدایی بسیار نیرومند است.

ساوول: دشمن شهریور است و نمادی از شهریاریِ بد و ستمکاری.

ناهیه: دشمن سپندارمد که آفریدگان را از قانع بودن باز می¬دارد و آنان را ناراضی می سازد.

تَیریز: دشمن خرداد که گیاهان و دامها را به زهر می¬آمیزد.

زَیریز: دشمن اَمرداد که زهر می¬سازد.

سه هزار سال دوم

آفرینش مادی و پیش¬نمونه¬های گیتیی

پس از بیهوشی اهریمن، اورمزد آفرینش گیتیی را آغاز می¬کند. اورمزد آسمان را روشن و بسیار پهناور می¬آفریند. او در یک سال و در شش نوبت پیش¬نمونه¬های شش پدیده اصلی آفرینش را می¬آفریند که عبارتند از آسمان، آب، زمین، گیاه، جانور و انسان.

در اعتقادات کهن ایرانی برای اهریمن آفرینش مادی قائل نشده¬اند.

سه هزار سال سوم

با به درآمدن اهریمن از بیهوشی، حمله واقعی او به جهان کنونی آغاز می¬شود. اورمزد از ایزد زمان می¬خواهد که او را یاری کند. اهریمن به همراهی همه دیوان برمی¬خیزد تا به جهان حمله کند. او کارهای مختلفی می¬کند تا اینکه تمام آفریده¬های اورمزد را بجز گیومرث ناتوان می¬کند. از نطفه گیومرث که بر زمین ریخته می¬شود پس از چهل سال شاخه¬ای ریواس می¬روید که دارای دو ساق است و پانزده برگ. این پانزده برگ مطابق با سالهایی است که مشیه و مشیانه نخستین زوج آدمی در آن هنگام دارند. شجره¬نامه اعقاب مشیه و مشیانه اصل و مبدا بسیاری از نژادهای گوناگون را دربرمی¬گیرد.

پیشدادیان

هوشنگ: لقب او در اوستا پَرَداته است به معنی نخستین کسی که برای حکومت تعیین شده که در پهلوی و فارسی به صورت پیشداد درمی¬آید و آغاز سلسله پیشدادیان از اینجاست. در شاهنامه، هوشنگ فرزندزاده گیومرث است.

تهمورَث: در متنها معمولا با صفت زیناوند(هوشیار) می¬آید.مت فرمانروایی او را سی سال گفته¬اند.

جمشید: در اوستا پسر ویونگهان است. نخستین کسی که هوم را مطابق آیین می¬فشارد.

ضحاک/دهاک/اژی¬دهاک: اژی به معنی اژدها یا مار بزرگ و دهاک نام خاص است که به صورت ضحاک درمی¬آید. او انباشته از میل به تخریب است.

نامهای دیگری هم در پیشدادیان هست.

سه هزار سال چهارم

هزاره اول

زرتشت: بنابر اسطوره¬های ایران باستان، زرتشت همانند آدمیان دیگر از سه عنصر تشکیل شده است: فرّه، فروهر، جوهر یا گوهرتن. فرّه همان موهبت ایزدی است که تجلی ظاهری آن در وجود زرتشت، نور است. فروهر پاسبان آدمی است که پیش از تولد هر انسانی وجود دارد و پس از مرگ او نیز باقی می¬ماند. جوهرتن زرتشت را اورمزد از نزد خویش به سوی باد و از باد به سوی ابر به حرکت درمی¬آورد.

هزاره دوم

اوشیدر: سی سال مانده به پایان سده دهم از هزاره زرتشت، دوشیزه¬ای از پیروان دین بِه به نام نامیگ¬پِد که نسبش به زرتشت می¬رسد در آب کیانسه می¬نشیند  و از آن می خورد، نطفه زرتشت وارد بدن او می¬شود و وی اوشیدر را به دنیا می¬آورد. اوشیدر به مقام گفتگو با اورمزد می¬رسد و به برکت این کار سه سال برای گیاهان بهار مداوم خواهد بود.

سوشیانت، پایان جهان: سی سال مانده به پایان دهمین سده از هزاره اوشیدرماه دوشیزه 

بهدین پانزده ساله¬ای به نام گَواگ¬پِد در آب کیانسه آب¬تنی می¬کند و از آن می¬نوشد. 

نطفه زرتشت وارد بدن او می¬شود و سوشیانت از او به دنیا می¬آید. سوشیانت مانند 

خورشید درخشان است. او بدکاران را عقوبت می¬کند و وظیفه برانگیختن مردگان را 

دارد. پنج روز آخر ماه اسفند در پنج نوبت نیایش به جای خواهد آورد تا مردگان زنده 

شوند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مصطفی قاضی زاهدی

حقانیت دین مسیحیت در آیات قرآن

سوال: برخی میگویند: دلیل بر حقانیت مسیحیت از قرآن این است که قرآن حکم به فسق کسی کرده که احکام انجیل را برپانکند.
خداوند متعال می فرماید: "ولیحکم هل النجیل بما انزل الله فیه و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الفاسقون "
(اهل انجیل (پیروان مسیح )نیز باید به آنچه خداوند در آن نازل کرده حکم کنند و کسانی که بر طبق آنچه خدا نازل کرده حکم نکنند فاسقند)
پاسخ: اولا: آیه به نصارا دستور می دهد تا به تمام آنچه در انجیل آمده حکم کنند که یکی از آنچه دراین کتاب آمده بشارت به پیامبری جدید و پذیرش دین جدید دعوت می نماید.
ثانیا: حکم فوق،به لزوم التزام،به " ما انزل الله " واقعی و غیرمحرف دارد نه آنچه که در دست مسیحیان است که تحریف شده است

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مجید شهسواری

عدم نسخ کتاب مقدس !!!

سوال:خداوند متعال می فرماید: "و من یتبع غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الاخره من الخاسرین "
(و هرکس جز اسلام (و تسلیم در برابر فرمان حق ) آیینی برای خود انتخاب کند از او پذیرفته نخواهد شد. و در آخرت از زیان کاران خواهد بود.)
و نیز می فرماید: "لا اکراه فی الدین "(در قبول  دین اکراهی نیست )
ازآن جهت که مسیحیت به اعتراف مسلمانان دینی آسمانی است پس ایمان به مسیحیت ایمان به اسلام وتسلیم دربرابر حق است ومخالفت بامسیحیت موجب زیان درآخرت می شود.

واز جهتی در پذیرش دین اسلام اکراه و اجباری نیست پس در مسلمان شدن ما اجباری نیست وحتی لازم نیست به دنبال حقانیت اسلام گشت

پاسخ: اولا : در مورد آیه اول مقصود از اسلام دین اسلام است که با شریعت جدید بر پیامبر نازل شده است.
ثانیا: گرچه روح تعالیم تمام ادیان همان تسلیم در برابر پروردگار است. ولی مقتضای تسلیم در برابر دستورات الهی آن است که اگر دین جدید با تعالیم و شریعت نو آمد آن را پذیرا باشد.
ثالثا: مقصود از آیه " لااکراه فی الدین " این نیست که در پذیرش دین انسان مختار است به گونه ای که اگر انتخاب نکرد کسی با او کاری نداشته باشد بلکه اشاره به یک امر واقعی دارد که انسان دین را باید با اختیار خود قبول کند و به زور و تهدید دین بر دل نمی نشیند واین منافات ندارد با این که انسان وظیفه شرعی و عقلی و الهی دارد که به دنبال دین حق رفته و آن را قلبا پذیرا باشد

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مجید شهسواری

تورات و انجیل منبع هدایت و نور!!!

سوال:برخی می گویند:قران کریم از انجیل و تورات به هدایت و نورتعبیر کرده است.آنجا که می فرماید: " انا انزلنا التوراه فیها هدی و نور..."(همانا ما تورات را فرو فرستادیم که در آن هدایت و نور است)
درباره انجیل نیز می فرماید: "و آتیناه آلانجیل فیه هدی و نور..."(و انجیل را به او دادیم که در آن هایت و نور بود)
پاسخ: اولا:این آِات و نظایر آن مربوط به تورات و انجیل غیرمحرف است.
ثانیا: گرچه در تورات و انجیل هدایت و نور است ولی قرآن نور آشکار و کامل ترین دستور سعادت بشر می باشد. لذا قرآن درباره تورات می فرماید: "فیها هدی و نور"(در تورات هدایت و نور قرار دارد) و درباره انجیل می فرماید: " فیه هدی و نور ".ولی تعبیر قرآن درباره خودش برخلاف این دو است. چنان که می فرماید: " وانزلنا الیکم نورا مبینا "(و به سوی شما نور آشکاری را فرو فرستادیم)
ثالثا: این آیات مربوط به تورات و انجیل در عصر نزول و قبل از آمدن اسلام است.
رابعا:"طبق آیات محکمات قرآن تمام اهل کتاب وظیفه دارند به آیین جدید گرویده و اسلام را بپذیرند.



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مجید شهسواری

آیا اعتقاد مسلمانان به خداوند، پیامبر و جبرئیل علیهما السلام تثلیث محسوب نمی شود؟

آیا اعتقاد مسلمانان به خداوند، پیامبر و جبرئیل علیهما السلام تثلیث محسوب نمی شود؟


با توجه به عقیده مسیحیان درباره «اقانیم ثلاثه»، آیا عقیده ما مسلمانان به «پیامبر» و«جبرئیل» در برابر «خداوند»، یک نوع سه‏ گانه پرستی محسوب نمی‎شود؟

اعتقاد به خدا و جبرئیل و محمد صلی الله علیه و آله و سلم، به هیچ وجه با عقیدة نصاری دربارة «اقانیم ثلاثه» ـ اب، ابن و روح القدس ـ مشابهت ندارد؛ زیرا ما خدا را تنها معبود و آفریدگار یکتا و خالق یگانة سراسر جهان هستی می‏دانیم و غیر از او حتّی حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم و جبرئیل و سایر پیامبران و فرشتگان را مخلوق و آفریدة او می‏دانیم که از خود هیچ گونه اختیاری در این جهان پهناور هستی ندارند؛ همه، بندة او هستند و همه سر بر فرمان او دارند. جبرئیل، پیک وحی او و محمّد‏ صلی الله علیه و آله، بنده و فرستاده و برگزیدة اوست. قرآن مجید که مدرک اصیل تمام عقاید ماست، این حقیقت را آشکارا در بسیاری از آیات بیان کرده است و هر گونه عبارتی که بوی الوهیّت پیامبر یا جبرئیل بدهد، به شدّت از طرف اسلام مردود خواهد شد.





منبع: بازیابی، شهریور/1385، از داده پرداز، پرس و جو، نسخه اختصاصی، قم، مرکز فرهنگ و معارف قرآن کریم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سجاد محمدی

. آیا پیامبر اسلام برای همه اقوام است و آیا اسلام، دین جهانی است؟

. آیا پیامبر اسلام برای همه اقوام است و آیا اسلام، دین جهانی است؟

قرآن می فرماید: "ما هیچ پیامبری جز به زبان قومش نفرستادیم" (تا پیام او را قبول کنند)، حال با توجه به این که دین اسلام دین جهانی است و پیامبر اسلام پیامبر جهانی است، این قاعده در مورد غیر عرب ها که مکلف به پیروی از دین اسلام هستند چگونه جاری است؟
 

 

اگر چه پیامبر اکرم (ص) برای هدایت همۀ مردم مبعوث شده است، ولی دعوت او از یک جمع و جامعه کوچک و محدود شروع و به تدریج به جوامع بزرگ تر گسترش می یابد، تا سراسر جهان را در بر بگیرد. و چون گسترش دعوت پیامبر از طریق اسباب و وسائل عادی بوده، بنابراین لازم بود تا شروع دعوت پیامبران به زبان قومی باشد که در بین آنها مبعوث شده اند؛ زیرا ابتدا این گروه باید با رسالت او آشنا شوند- با توجه به محدودیت عمر پیامبر (ص) -سپس این گروه پیشتاز، آن را به دیگر اقوام جهان حمل کنند.

از این رو بین فرستاده شدن پیامبر (ص) برای همۀ مردم و تکلم حضرتش به زبان قوم و گروه اول هیچ تعارض و تنافی وجود ندارد.
»  

کلمه "لسان" در این آیه مانند آیۀ "بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ"،[1] به معناى لغت است و "بِلِسانِ قَوْمِهِ" یعنی به لغت و زبان آنان، و معنای آیه چنین است که: "ما هیچ رسولى را نفرستادیم، مگر این که به زبان قوم و مردم زمان خود صحبت می کرد تا بتواند احکام را براى آنان بیان کند.

مقصود از ارسال رسل به زبان قوم خود، این است که رسولانى که فرستاده‏ایم هر یک از اهل همان زبانى بوده که مأمور به ارشاد اهل آن شده‏اند، حال چه این که خودش از اهل همان محل و از نژاد همان مردم باشد، و یا آن که مانند لوط از اهالى سرزمین دیگر باشد، ولى با زبان قومش با ایشان سخن بگوید.

اما آیا پیامبر اسلام فقط پیامبر قوم عرب بود؟

از آیات متعدد قرآن صریحا استفاده مى‏شود که پیامبر اسلام (ص) براى عموم بشر فرستاده شده است. از جمله: یا محمّد (ص) "ما تو را نفرستادیم مگر براى عموم مردم".[2]  یا محمّد (ص) "بگو: اى مردم! یقینا من به سوى کلیه شما فرستاده شده‏ام.[3] و آیات دیگرى که نقل آنها به طول مى‏انجامد. پس عمومیت و جهانی بودن دین اسلام امری مسلم است، اما این که هر پیامبری به زبان قوم خود سخن می گوید چون مبنا بر این است که ادراک هر موضوع و مطلبى موقوف به این است که گوینده و شنونده لغت و زبان یکدیگر را به طور کامل بدانند و در آنچه گوینده ‏بیان می کند کوچک ترین ابهامى براى شنونده باقى نماند، از این رو خداوند در این آیه مورد بحث می فرماید: "ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم، مگر به لغت و زبان بومى و معمولى قوم و امت او. بهترین گواه زنده و گویا براى معنایى که گفته شد جملۀ ذیل است که می فرماید: "لِیُبَیِّنَ لَهُمْ"؛ تا آن پیامبر حقایق دینى و مذهبى را به نحو کاملى براى قوم خود بیان و روشن کند، و کوچک ترین ابهامى براى ایشان باقى نگذارد.[4] و بتواند با اذن خداوند مردم را از تاریکی ها به سوی نور راهنمایی نماید و هدف از بعثت محقق شود.

پیامبر نیز اگر چه برای همۀ مردم مبعوث شده است، ولی لازم است به زبان قوم خود تکلم کند؛ زیرا گسترش دین باید از طریق اسباب و وسایل عادی باشد و با توجه به این که عمر پیامبر محدود است این قوم مؤمن به او هستند که رسالت او را به سوی دیگر جهانیان و نسل های آینده حمل می کنند، از این رو ابتدا خواسته جزیرة العرب را با اسلام آشنا و بدان مؤمن کند، تا از آن جا گروه های تبلیغ به سوی سایر نقاط فرستاده شود.

از این رو بین فرستاده شدنش برای همۀ مردم و فرستاده شدنش به زبان قومش هیچ تعارض و تنافی وجود ندارد.[5]

بنابراین، معناى آیه "وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ"، این است که خداى تعالى، مسئلۀ ارسال رسل و دعوت دینى را بر اساس‏ معجزه و یک امر غیر عادى بنا نگذاشته، و چیزى هم از قدرت و اختیارات خود را در این باره به انبیاى خود واگذار ننموده است، بلکه ایشان را فرستاد تا به زبان عادى با مردم گفت و گو ‏کنند و مقاصد خود (وحی) را به آنان به ‏فهمانند.[6]

[1] (و مردم را) بر زبان و لغت عربى فصیح (هدایت کنى). شعراء، 195.

[2] سبأ ، 28، "وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا کَافَّةً لِلنَّاسِ".

[3] اعراف، 158. "قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً".

[4] تفسیر آسان، ج ‏8، ص 319.

[5] سید بن قطب بن ابراهیم شاذلی‏، فى ظلال القرآن‏، ناشر دارالشروق‏، بیروت- قاهره ، 1412 ق‏، چاپ هفدهم، ج ‏4، ص 2087.
[6] همان.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سجاد محمدی