در این پژوهش در پی این هستیم که نظریه ی زرتشت درباره ی حکومت چیست و زرتشتشتیان آیا پایبند به این معتقد خود هستند یا خیر؟
در صفحه ی 404 کتاب زرتشت، مزدیسنا و حکومت، مبحث حکومت در یک جامعه را اینگونه بیان کرده است:
بشر نه تنها از روی اراده باید راه خود، که حتی خدای خویش را برگزیند. یعنی باید به اختیار و خودآگاه مزدا پرست گردد. دانایی پایه ی دین است و فقط دانایان راه خود را به درستی بر می گزینند. پس اختیار و آزادی بدون دانایی و خود آگاهی دارای ارزش نیست، زیرا واقعیت آن است که خود آگاهی لازمه ی آزادی است.
در ادامه این کتاب می گوید مسلما با چنین برداشتی نمی توان حکومت و سلطنت و حتی رهبری یک فرد یا یک کلیسایی را بر مردم تحمیل کرد. در جامعه مردمان آزاد، آزاده و خودآگاه حتی هیچ دین مذهبی نمیتواند حکومت کند و وابستگان به هیچ دین و ملیت و طبقه ای دارای برتری نیستند.
در پی نوشت ذیل همین مطلب اینگونه آورده: تحمیل یک دولت بنام زرتشتی، یهودی، مسیحی ... یک بهره برداری انحرافی از دین است.
با توجه به مطالبی که ذکر شد روشن می شود دین زرتشت از اصل بوجود آمدن و روی کار آمدن یک حکومت حال هر حکومتی حتی زرتشت نا راضی است و با معتقدات زرتشت سازگاری ندارد.
در حالی که در ادامه ی همین کتاب اینگونه آمده:
در صفحه ی 446 بیان شده: در بررسی پیام زرتشت دریافتیم که هدف او دارای دو جنبه ی فردی و اجتماعی است. از نظر فردی هدف زرتشت تربیت انسان های اشه ون و راست دین است، کسانی که به اندیشه ی نیک و ضمیر پاک و آرام دست یافته و با انجام اعمال نیک به شکوفایی و پیشرفت جامعه کمک می کنند. در بحث اشا اسپندان و سپس پاداش و کیفر دیدیم که پیروان راستی باید بکوشند تا به فروزگان الهی و یا فضایل معنوی، که پل بین خدا و انسان است، دست یابند. این چنین راست دینانی خود به خود نیکو کار و صالح، سازنده و خیر خواه، کوشا و مجاهد راه حق خواهند بود. پاداش این انسان ها بهشت، اندیشه ی نیک و آرامش درون و ضمیر پاک و بی تزلزل است. از نظر اجتماعی فعالیت و کوشش راست دینان حکومت خدا را می سازد.
همچنین در صفحه ی 442 اینگونه آورده: بارِ عظیم آداب و عادات و باورهای موروثی که از دوران های بسیار قدیم بر افکار مردم سنگینی می کند به سادگی و در مدت کوتاه تعدیل پذیر نیست و زمانی بسیار طولانی لازم است تا رفته رفته بشر به مرحله ای از تکامل رسد که سعادت و تکامل و آسایش خود را از سعادت دیگر افراد بشر مجزا ندانسته و مومن به این اصل گردد که فقط در یک جامعه ی هماهنگ و سعادتمند میتوان به سعادت واقعی و پایدار دست یافت و در جهانی خالی از ظلم و تعدی و تجاوز، به هر شکل و صورت، آرامش و شکوفایی و آسایش حقیقی مفهوم میابد.
بررسی حکومت در زمان هخامنشیان:
بىشک به لحاظ سیاسى، ایران عصر هخامنشى را بایستى قدرتمندترین سلسله تاریخى ایرانزمین قلمداد نمود، زیرا هیچ سلسلهاى در تاریخ ایران نتوانست به وسعت و عظمت این امپراتورى دست یابد.
علاوه بر منابع یونانى، از این دوره، سنگ نبشتهها و کتیبههاى بسیارى باقى مانده است که اطلاعات تاریخى ارزشمندى ارائه دادهاند و درباره مسائل دینى نیز اشارههایى داشتهاند، لکن آگاهىها ناکافى است و در مبحث دین عصر هخامنشى، هنوز مجهولات و نکات تاریک وجود دارد. آنچه مشخص است عمده شاهنشاهان هخامنشى به خداوند و یارى و تأیید او اعتقادى صریح داشتند. سکههاى برجاى مانده از آن دوره که در آنها پادشاهان در برابر آتش مقدس در حال نیایش ایستادهاند، نمایانگر این مطلب است. سنگ نبشتههاى موجود در تخت جمشید و نقش رستم نیز از پاىبندى و ارادت پادشاهان این سلسله به خدایان و باورهاى مذهبى جامعه حکایت دارد. داریوش (521-482قم) در کتبیبه معروف خود در بیستون، حکومت خویش بر ممالک پهناور و تمام پیروزىهایش را نتیجه اراده خداى بزرگ (اهورامزدا) دانسته است.
سرچشمه ی بسیاری از سخنان داریوش در کتیبههایش برگرفته از تعالیم زرتشتى و منطبق با مبانى اخلاقى این آیین بوده است. احتمال داده مىشود که شدت عمل خشایارشا (486-465قم) نسبت به پرستش اهورامزدا و مخالفت با سایر ادیان و مذاهب نیز در نتیجه رسمیت یافتن آیین زرتشتى در این دوره باشد.
بررسی حکومت در دوره ی اشکانیان:
پارتها، به خصوص در آخرین سده فرمانروایى خود ـ نسبت به رواج دین زرتشتى اهتمام فراوانى به خرج دادند که نشانه بارز آن، گردآورى و تنظیم اسناد آیین زرتشتى است. به اشاره منابع زرتشتى، در عصر بلاش اول (51-77م) با جمعآورى اوستا یک تجدید حیات مذهبى در دین زرتشتى پدید آمد و این مذهب تا فراسوى مرزهاى ایران گسترش یافت. به طور کلى از اوضاع مذهبى اشکانیان چنین برداشت مىشود که پارتیان مذهبى ترکیبى داشتند که به مذهب زرتشتى بسیار نزدیک بود.
بررسى منابع چنین مىنماید که پادشاهان اشکانى آموزش و پرورش مغى مىدیده و مزداپرست بودهاند. البته مزداپرستى آنان بسیارى از صفات آیینهاى بومى و بیگانه را در برداشته است و این ناشى از التقاط و ترکیب آیینها بوده که در این عصر رواج داشته است. شاهنشاهان اشکانى مانند اسلاف خویش مدعى بودند که حکومت آنها تنها ناشى از حمایت توده مردم و رعایا نیست، بلکه موهبتى از جانب خداوند است.
نتیجه:
آنچه در کتاب زرتشت، مزدیسنا و حکومت در اول آورده مخالفت صریح با تشکیل حکومت است در صورتی که در ادامه فرض هایی را (از قبیل اینکه زرتشت برای زندگی اجتماعی نیز برنامه دارد، و یا اینکه باید در جامعه زندگی کردن با دیگران را نیز در نظر داشت) مطرح کرده که تحقق چنین فرض هایی در گرو بوجود آمدن حکومتی ذی الصلاحیت است که بتواند این اهداف را اجرایی کند.
از نظر تاریخی نیز شواهدی دلالت بر این دارد که در زمان هخامنشیان و ساسانیان و پارت ها نیز همه ی پادشاهان معتقد به دین زرتشتی بوده و دستیابی به چنین حکومتی را از موهبت های اهورامزدا میدانستند.
منابع:
کتاب زرتشت، مزدیسنا و حکومت
منابع ذیل به نقل از مقاله ی تعامل دین و حکومت در ایران باستان نوشته ی حبیب زمانی محجوب می باشد:
جنبه دینى کتیبههاى هخامنشى
باستانشناسى ایران باستان
میراث باستانى ایران
شاهنشاهى هخامنشى
ایران در زمان هخامنشیان
ایران در زمان هخامنشیان